کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزوان
لغتنامه دهخدا
بزوان . [ ب َ زَ ] (ع مص ) تطاول کردن . (منتهی الارب )(آنندراج ). || برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || انس گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غلبه کردن بر کسی وداروگیر نمودن او را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ابونافع
لغتنامه دهخدا
ابونافع. [ اَ ف ِ ] (اِخ ) هنیقه . رجوع به ابونافع یزیدبن بزوان شود.
-
ابونافع
لغتنامه دهخدا
ابونافع. [ اَ ف ِ ] (اِخ ) یزیدبن بزوان القیسی . معروف به هنیقة شاعر. محدث است .
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (اِخ ) دختر عثمان بن طرخان بن بزوان . محدث بود و دمیاطی در معجم خود از او نام برده است . (از اعلام النساء از تاج العروس ).
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . [ ] (معرب ، اِ) معرب باز، مرغ شکاری معروف باشد. (ناظم الاطباء). در عربی باز را گویند که طائر شکاری است . (غیاث اللغات ). مرغی است شکاری . ج ، بُزاة و اَبؤُز و بَؤُوْز [ ب َ ءُ وْ ] و بیزان . (منتهی الارب ). و قلقشندی در ذیل عنوان قسم دوم از ...