کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزن درو وردار و در رو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بِزَن
لهجه و گویش تهرانی
کتک زن ،قوی
-
بزن بهادر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. ترکی] [عامیانه] bezanbahādor دلاور؛ دلیر؛ پرزور.
-
بزن بهادر
فرهنگ فارسی معین
(بِ زَ. بَ دُ) [ فا - تر. ] (ص مر.) بسیار شجاع ، دلیر.
-
بزن آباد
لغتنامه دهخدا
بزن آباد. [ ب ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
-
جست بزن
دیکشنری فارسی به عربی
صندتق النفايات
-
باد بزن
دیکشنری فارسی به عربی
نصير
-
بزن بریم
لهجه و گویش تهرانی
راه بیافت
-
بزن بهادر
لهجه و گویش تهرانی
یکه بزن،پهلوان
-
یکه بزن
لهجه و گویش تهرانی
گردن کلفت،قوی ،بی باک
-
دستِ بزن ،()دارد
لهجه و گویش تهرانی
کتک زن است
-
واژههای همآوا
-
بزن درو،وردار و در رو
لهجه و گویش تهرانی
کلاه بردار
-
جستوجو در متن
-
خو
لغتنامه دهخدا
خو. [ خ َ / خُو ] (اِ) چوب بنائی باشد که بنایان و کتابه نویسان و نقاشان در درون و بیرون عمارت ترتیب دهند و بر بالای آن رفته کار کنند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). خَرَه که از بهر نگارگر و گلیگ...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...