کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یکه بزن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بِ زَ) (ص مر.) (عا.) کسی که در دعوا کردن و زد و خورد نظیر ندارد.
-
بزن آباد
لغتنامه دهخدا
بزن آباد. [ ب ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
-
بزن آباد
لغتنامه دهخدا
بزن آباد. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قاین بخش قاین شهرستان بیرجند. محلی دامنه و معتدل است و 604 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات وزعفران است . شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی . راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
-
بزن بشکن
لغتنامه دهخدا
بزن بشکن . [ ب ِ زَ ب ِ ک َ ] (اِمص مرکب ) (از: ب +زن + ب + شکن ) عمل ساز و آواز و رقص بسیار. (یادداشت بخط دهخدا). || (ص مرکب ) زنی بسیار مایل به طرب و لهو و غناء و رقص . (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزن مزن
لغتنامه دهخدا
بزن مزن . [ ب ِ زَ م َ زَ ] (اِمص مرکب ، از اتباع ) تلون در رأی . تناقض در فرمان و امر. (یادداشت بخط دهخدا).
-
جست بزن
دیکشنری فارسی به عربی
صندتق النفايات
-
باد بزن
دیکشنری فارسی به عربی
نصير
-
بزن بریم
لهجه و گویش تهرانی
راه بیافت
-
بزن بهادر
لهجه و گویش تهرانی
یکه بزن،پهلوان
-
یکه بزن
لهجه و گویش تهرانی
گردن کلفت،قوی ،بی باک
-
slapstick, slapstick comedy
کمدی بزنبکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] نوعی کمدی تند و پرسروصدا که در آن از مضحکه و حرکات بدنی و شوخیهای بیپرده و مانند آن بسیار استفاده میشود
-
بزن و بکوب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزنبزن، دعوا، کتککاری ۲. مجلس رقص وپایکوبی، بزن و برقص
-
بزن و برقص
لغتنامه دهخدا
بزن و برقص . [ ب ِ زَ ن ُ ب ِ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز و پای کوبی .
-
بزن و بشکن
لغتنامه دهخدا
بزن و بشکن . [ ب ِ زَ ن ُ ب ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) که همیشه خواند و رقصد و بشکن زند. || (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو و شلوغی از مستی و طرب . بزن و بکوب . (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزن و بکوب
لغتنامه دهخدا
بزن و بکوب . [ ب ِ زَ ن ُب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز. بزن و بشکن . (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزن و بشکن شود.