کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزنگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بزنگاه
/bezangāh/
معنی
۱. جای زدن.
۲. [عامیانه] موقعیت حساس یا مناسب: سر بزنگاه پیدایش شد.
۳. [مجاز] آن قسمت از نظم یا نثر که شاعر و نویسنده مطلب و مقصود خود را در آنجا بیان کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دزدگاه، کمینگاه، کمینگه، لورگاه، مکمن
۲. میعادگاه، وعدهگاه
۳. لحظه حساس
دیکشنری
crisis, crucial
-
جستوجوی دقیق
-
بزنگاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. دزدگاه، کمینگاه، کمینگه، لورگاه، مکمن ۲. میعادگاه، وعدهگاه ۳. لحظه حساس
-
بزنگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bezangāh ۱. جای زدن.۲. [عامیانه] موقعیت حساس یا مناسب: سر بزنگاه پیدایش شد.۳. [مجاز] آن قسمت از نظم یا نثر که شاعر و نویسنده مطلب و مقصود خود را در آنجا بیان کند.
-
point of attack
بزنگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] لحظۀ آغاز کنش اصلی در نمایش یا داستان
-
بزنگاه
فرهنگ فارسی معین
(بِ زَ) (اِمر.) 1 - جای راهزنی . 2 - کنایه از: موقعیت حساس .
-
بزنگاه
لغتنامه دهخدا
بزنگاه . [ ب ِ زَ ] (اِ مرکب ) (از: ب + زن + گاه ) جای مخوف و محل دزدان و رهزنان . (آنندراج ). جائی که خوف رهزنان داشته باشد. (از مصطلحات از غیاث اللغات ). جای قطع طریق . (فرهنگ فارسی معین ). جای سرقت . جای قطاع طریق در راه ها. گزک . (یادداشت بخط دهخ...
-
بزنگاه
لهجه و گویش تهرانی
موقعی که شکارچی میخواهد تیر را درکند.
-
جستوجو در متن
-
موقع
فرهنگ واژههای سره
بزنگاه، هنگام
-
دزدگاه
واژگان مترادف و متضاد
بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز
-
مکمن
واژگان مترادف و متضاد
بزنگاه، پنهانگاه، کمینگاه، مخفیگاه، نخیزگاه
-
نهانگاه
واژگان مترادف و متضاد
بزنگاه، کمینگاه، مخفیگاه، مکمن، نخیزگاه
-
کمینگاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. کمین، کمینگه، مرصاد، مکمن، نخیزگاه ۲. دزدگاه ۳. بزنگاه
-
مرصاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزنگاه، کمینگاه، مکمن، نخیزگاه ۲. رصدخانه، زیجگاه
-
کمین
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه ۲. ترصد، مخفیشدن ۳. کمترین، کوچکترین ۴. ناتمام، ناقص ۵. پست، حقیر، دون
-
گیرور
واژهنامه آزاد
گیروَر یا گیروا یا گیروَه:(تالشی)با آغوش گشوده برای گیرآوردن زمان مناسب ماندن، پنهانی برای به چنگ آوردن دشمن بدنبال او گشتن، فرصت، زمان مناسب، زمان بدست آمده، زمان درخور، بزنگاه، فرصت مناسب برای رهایی از بند، زمان درخور برای به چنگ آوردن کسی یا چیزی،...