کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزمگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بزمگاه
/bazmgāh/
معنی
مجلس عیش و عشرت؛ جای جشن و مهمانی و بادهگساری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بزمگه، بزمه، مجلسعیشونوش ≠ رزمگاه، رزمگه
۲. عشرتکده، عشرتگاه ≠ ماتمکده، ماتمسرا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزمگاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزمگه، بزمه، مجلسعیشونوش ≠ رزمگاه، رزمگه ۲. عشرتکده، عشرتگاه ≠ ماتمکده، ماتمسرا
-
بزمگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بزمگه› [قدیمی] bazmgāh مجلس عیش و عشرت؛ جای جشن و مهمانی و بادهگساری.
-
بزمگاه
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) مجلس شراب و جشن و جای عیش و شادمانی و ضیاف خانه .
-
بزمگاه
لغتنامه دهخدا
بزمگاه . [ ب َ ] (اِمرکب ) مجلس شراب و جشن و جای عیش و مهمانی باشد. (برهان ). جای که در آن بزم واقع شود. از عالم ِ [یعنی از قبیل ِ] منزلگاه و مجلسگاه . (آنندراج ). مجلس شراب . (انجمن آرای ناصری ). بزمگه . بزم . مجلس شراب . جای مهمانی و باده پیمایی . ...
-
جستوجو در متن
-
حربگاه
واژگان مترادف و متضاد
چلپاسه، رزمگاه، میدان، میدان جنگ، نبردگاه ≠ بزمگاه
-
فرشیدورد
لغتنامه دهخدا
فرشیدورد. [ ف َ شیدْ وَ ] (اِخ ) نام دهقانی است که با بهرام گور معاصر بود. (ولف ) : یکی گم شده نام فرشیدوردچه در بزمگاه و چه اندر نبرد. فردوسی .رجوع به فرشید و فرشورت و فرشیدور و فرشیدورت شود.
-
بزمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bazme گوشهای از بزمگاه؛ قسمتی از مجلس عیش و عشرت: ◻︎ ارم نقشی از بزمهٴ بزم اوست / قیامت نموداری از رزم اوست (خواجوی کرمانی: لغتنامه: بزمه).
-
مجلس گاه
لغتنامه دهخدا
مجلس گاه . [ م َ ل ِ ] (اِ مرکب ) محل انجمن و محفل و مجمع. (ناظم الاطباء). || بزمگاه . جای ضیافت و مهمانی : می دینارگون چون آب حیوان باد بر دستت که مجلس گاه تو خرم چو نزهتگاه رضوان شد.امیرمعزی .
-
بزمه
لغتنامه دهخدا
بزمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ) گوشه و طرفی از بزمگاه . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). طرفی و گوشه ای باشد از بزم و مصغر اوست . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). بمعنی بزم ، و سیف اﷲ نوشته که ها برای تصغیر است ، و در سراج اللغات نوشته گوشه ای از بزم . در ا...
-
کجا
لغتنامه دهخدا
کجا. [ ک ُ ] (اِخ ) نام شهری بوده است از ولایات چین . (آنندراج ) : به مرز کجا نزد یک روزه راه رسیدند یک جای هر دو سپاه . (گرشاسب نامه ).چو شاه کجا آگهی یافت راست فرستاد کس وز نریمان بخواست . (گرشاسب نامه ).نریمان چو پرداخت زان بزمگاه بگرد کجا خیمه زد...
-
حرمگاه
لغتنامه دهخدا
حرمگاه . [ ح َ رَ ] (اِ مرکب ) محل سرای . و بمعنی منکوحه و حلیله نیز آرند، تسمیةالحال باسم المحل . فارسیان بر بعض الفاظ با وصف معنی ظرفیت لفظ، گاه و خانه زیاده کنند، چنانکه حرمگاه و مکتب خانه و بزمگاه و حرم سرا. (از غیاث ) : نهانخانه ٔ صبحگاهی شودحرم...
-
ندیم شیرازی
لغتنامه دهخدا
ندیم شیرازی . [ ن َ م ِ ] (اِخ ) علی اکبر (میرزا...، یا آقا...). برادر قاآنی شاعر معروف است و در قرن سیزدهم می زیسته . وی به سال 1263 هَ . ق . درگذشت . او راست :اگر به عید مه روزه مایلی به صواب نگار ساده طلب کن به بزمگاه شراب مرو به مسجد آدینه با صلا...
-
هامواره
لغتنامه دهخدا
هامواره . [ هام ْ رَ / رِ ] (ص ) هاموار. برابر. یکسان و هموار. بدون پستی و بلندی . رجوع به هاموار و هموار شود. || (ق ) پیوسته . همواره . همیشه . هماره . دایم . مدام : پری رویان گیتی هامواره شده بر بزمگاه او نظاره . فخرالدین اسعد گرگانی .ز شاخی خشک گش...
-
گاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) gāh ۱. وقتی؛ زمانی؛ هنگامی.۲. بعضی اوقات؛ گاهگاهی.۳. (اسم) وقت؛ زمان؛ هنگام.۴. زمان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بامگاه، شامگاه، سحرگاه.۵. مکان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بزمگاه، پرستشگاه، رزمگاه، کشتارگاه، لشگرگاه.۶. (اسم) [قدیمی] فصل؛ موسم.〈 ...