کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزمو
لغتنامه دهخدا
بزمو. [ ب ُ ] (اِ مرکب ) موی بز. قاتمه (ترکی ). ریسمانی که از موی بز کنند. رجوع به بزموی شود.
-
جستوجو در متن
-
قاتمه
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مِ) [ تر. ] (اِ.) 1 - موی دم و یال اسب و استر. 2 - رشته و طنابی که از موی دم و یال اسب و استر بافند؛ بزمو، تاب .
-
بزموی
لغتنامه دهخدا
بزموی . [ ب ُ ] (اِ مرکب )سَبَد. (السامی ). شَعر. (مجمل اللغة) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (السامی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). مقابل پشم . مقابل بزپشم . صوف . (یادداشت بخط دهخدا). قاتمه . بزمو: ما له سبد و لا لبد؛ نیست او را بزموی و بزپشم . (م...