کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزله گوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزله گوی
لغتنامه دهخدا
بزله گوی . [ ب َ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) کسی که خوش صحبت و لطیفه گوی باشد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). بذله گوی . رجوع به بذله شود.
-
واژههای مشابه
-
بزله گفتن
لغتنامه دهخدا
بزله گفتن . [ ب َل َ / ل ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بذله گفتن . سخن شیرین گفتن . لطیفه گفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به بذله شود.
-
واژههای همآوا
-
بذله گوی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا. ] (اِفا.)آدم شوخ ، خوش - محضر.