کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزغه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بزغه
/bazqe/
معنی
چوببندی که شاخههای تاک را روی آن میاندازند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bazqe چوببندی که شاخههای تاک را روی آن میاندازند.
-
بزغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bazaqe جانوری شبیه چلپاسه.
-
بزغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bozqe سلاحی سرد شبیه ساطور؛ دهره.
-
بزغه
فرهنگ فارسی معین
(بَ زَ غِ) ( اِ.) چلپاسه ، مارمولک .
-
بزغه
لغتنامه دهخدا
بزغه . [ ب َ زَ غ َ / غ ِ ] (اِ) بمعنی وزغه است که چلپاسه باشد. (برهان ). وزغه . چلپاسو. کلپاسو، و معرب آن جلباسة است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). سوسمار. وزغه . ضب . (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزغه
لغتنامه دهخدا
بزغه . [ ب َ غ َ / غ ِ ] (اِ)چوبی باشد که شاخ انگور بر بالای آن اندازند تا بزمین نرسد. (از انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). آنچه بر او شاخ درخت بیفکنند. (شرفنامه ٔ منیری ). چوبی که زیر تاک مو تکیه بدهند. (فرهنگ شعوری ).
-
بزغه
لغتنامه دهخدا
بزغه . [ ب ُ غ َ / غ ِ ] (اِ) دهره را گویند و آن حربه ایست دسته دار و سر آن به داس ماند. و بیشتر مردم دارالمرز درخت بدان اندازند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). امروز در گیلکی داس درو گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و آنرا تب...
-
واژههای مشابه
-
بزغة
لغتنامه دهخدا
بزغة. [ ب َ غ َ ] (ع مص ) نشتر زدن حجامت گر و بیطار و خون روان کردن . (ناظم الاطباء). بَزغ . و رجوع به این کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
سمه
لغتنامه دهخدا
سمه . [ س ِ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی سمر باشد که دست افزار جولاهگان است ، و آن جاروب مانندی باشد که بدان آهار بر روی تاره ٔ جامه کشند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آبگیر کوچک که جولاهان دارند و در مؤید به معنی ماله ٔ آهار و لیف جولاهان که ...