کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگ زاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بزرگ زاده
/bozorgzāde/
معنی
فرزند شخص بزرگ؛ آنکه از خاندان اصیل و نجیب است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
gentle, patrician
-
جستوجوی دقیق
-
بزرگ زاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bozorgzāde فرزند شخص بزرگ؛ آنکه از خاندان اصیل و نجیب است.
-
بزرگ زاده
لغتنامه دهخدا
بزرگ زاده . [ ب ُ زُ دَ / دِ ](ن مف مرکب / ص مرکب ) نجیب . اصیل . (ناظم الاطباء). نژاده . شریف زاده . آنکه از نژاد بزرگان باشد : از زنی ترک آمده بود از بزرگ زادگان آن اطراف . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 44). جماعتی از بزرگ زادگان بر وی خواری کردند. (مجم...
-
واژههای مشابه
-
major-major seventh chord
آکورد هفتم بزرگ ـ بزرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← آکورد هفتم بزرگ
-
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
دیکشنری فارسی به عربی
جد
-
گنبوعه بزرگ
لغتنامه دهخدا
گنبوعه بزرگ . [ گُم ْ ع ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 18هزارگزی باختر اهواز و 4هزارگزی راه شوسه ٔ اهواز به سوسنگرد واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه اش 240 تن است . آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات ...
-
گوراندشت بزرگ
لغتنامه دهخدا
گوراندشت بزرگ . [ دَ ت ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 43 هزارگزی شمال ضیأآباد و 6 هزارگزی راه شوسه . کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 391 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، عدس د...
-
کلاته بزرگ
لغتنامه دهخدا
کلاته بزرگ . [ ک َ ت ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاریز نوبخش تربت جام شهرستان مشهد. محلی کوهستانی و معتدل است . 665 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین می شود. محصول آن غلات ، پنبه ، بن شن . شغل مردم زراعت ، مالداری وقالیچه بافی است ....
-
کالری بزرگ
لغتنامه دهخدا
کالری بزرگ . [ ل ُ ی ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صد برابر مقدار گرمایی که یک لیتر آب را یک درجه گرم کند.
-
کورش بزرگ
لغتنامه دهخدا
کورش بزرگ . [ رُ ش ِب ُ زُ ] (اِخ ) کورش کبیر. رجوع به کورش کبیر شود.
-
گری بزرگ
لغتنامه دهخدا
گری بزرگ .[ گ ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کورانیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در 40 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز. هوای آن معتدل و دارای 784 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع ...
-
giant-slalom skiing
مارپیچ بزرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مسابقۀ سرعتی زمانمحور (against the clock) در مسیرهای نسبتاً طولانی و مارپیچ که در آن فاصلۀ دروازهها یا میل و پرچمهای نصبشده نسبت به مارپیچ کوچک بیشتر است
-
major interval
فاصلۀ بزرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از فاصلههای دوم و سوم و ششم و هفتم از بنمایه در گام بزرگ (major) و تمامی فاصلههای همارز آنها
-
large aircraft
هواگَرد بزرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هواگَردی با وزن بیشینۀ برخاست بیش از 5670 کیلوگرم
-
بزرگ داشتن
واژگان مترادف و متضاد
محترمشمردن، گرامی داشتن، نکو داشتن احترامگذاشتن، تکریم کردن، معزز داشتن، عزیز داشتن ≠ کوچک شمردن