کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حرمت و بزرگی
فرهنگ گنجواژه
بزرگی.
-
بزرگی و جاه
فرهنگ گنجواژه
مقام .
-
ثروت و بزرگی
فرهنگ گنجواژه
مال و مقام.
-
ریاست و بزرگی
فرهنگ گنجواژه
سروری.
-
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود
دیکشنری فارسی به عربی
تراکم
-
اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا
دیکشنری فارسی به عربی
انتفاخ
-
دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد
دیکشنری فارسی به عربی
مصب
-
خانة من به بزرگی خانة او نیست (/ خانة من کوچک تر است).
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kiya men be gordi-ye kiya nun neha. طاری: kiya-ye mun be gordi-ye kiya-ye e neha. طامه ای: keɹa-ɂe mun be gordi-ye keɹe nuhun nehe (/ neha). طرقی: kiya-ye mo be gordi-ye kiya-ye e neha. کشه ای: kiya-ye mu be gordi-ye kiya-ye e neha. نطنزی: k...
-
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
دیکشنری فارسی به عربی
حوض السمک
-
جستوجو در متن
-
تعاظم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'āzom بزرگی نمودن؛ تکبر کردن؛ بر دیگری بزرگی نمودن.
-
مماجدة
لغتنامه دهخدا
مماجدة. [ م ُ ج َ دَ ] (ع مص ) به بزرگی نبرد کردن با کسی . (آنندراج ). باکسی فخر کردن به مجد. (تاج المصادر بیهقی ). تماجد. (منتهی الارب ). با هم نازیدن و فخر کردن به بزرگی . معارضه کردن در مجد و بزرگی . مجاد. (از اقرب الموارد).
-
نخوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نخوة] na(e)xvat تکبر کردن؛ فخر کردن؛ تکبر؛ بزرگی؛ بزرگمنشی؛ خودستایی.
-
شکوهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹اشکوهیدن› [قدیمی] šokuhidan اظهار بزرگی و جاهوجلال کردن.
-
مساماة
لغتنامه دهخدا
مساماة. [ م ُ ] (ع مص ) نبرد کردن کسی را به بزرگی . (منتهی الارب ). با کسی به بزرگی نورد کردن . (المصادر زوزنی ). مفاخرت و مبارات کردن . (اقرب الموارد). و رجوع به مسامات شود.
-
خداوندی کردن
لغتنامه دهخدا
خداوندی کردن .[ خ ُ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خدایی کردن : او خود مگر بلطف خداوندیی کندورنه ز ما چه بندگی آید پسند او. سعدی (بدایع).|| آقایی کردن . بزرگواری کردن . ریاست کردن . سروری کردن . بزرگی کردن .