کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگی نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تکبر
فرهنگ فارسی معین
(تَ کَ بُّ) [ ع . ] (مص ل .) بزرگی نمودن .
-
تعظم
لغتنامه دهخدا
تعظم . [ ت َع َظْ ظُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). بزرگی نمودن و بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تکبر. (اقرب الموارد).
-
شکوهندگی
لغتنامه دهخدا
شکوهندگی . [ ش ُ هََ دَ / دِ ] (حامص ) اظهار بزرگی کردن . (آنندراج ) (برهان ). اظهار بزرگی . بزرگواری . حشمت و اعتبار. (ناظم الاطباء). || سخن شنیدن . || زیبایی نمودن . (برهان ) (آنندراج ). || نمایش . (ناظم الاطباء).
-
نقیبت
لغتنامه دهخدا
نقیبت . [ ن َ ب َ ] (ع اِمص ) نقیبة. بزرگی نمودن بر قوم . ازنقیب است که بزرگ طایفه باشد. رجوع به نقیبة شود.
-
تأبه
لغتنامه دهخدا
تأبه . [ ت َ ءَب ْ ب ُه ْ ] (ع مص ) تکبر کردن . بزرگی نمودن . || منزه شدن از... (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
تفخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafaxxor بزرگی نمودن؛ بزرگمنشی کردن: ◻︎ که مؤمن دور باشد از تکبر / نبینی ذرهای در وی تفخر (شاه نعمتالله ولی: ۷۵۶).
-
فجس
لغتنامه دهخدا
فجس . [ ف َ ] (ع مص ) بزرگ منشی نمودن . بزرگی و کبر به خود بستن . تکبر. || بزرگی کردن . (منتهی الارب ). || چیره شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فهر. (اقرب الموارد). || نو بیرون آوردن کاری را که زشت باشد. (منتهی الارب ). ابتداع کاری که جز شر نباش...
-
بلندپری
لغتنامه دهخدا
بلندپری . [ ب ُ ل َ پ َ ] (حامص مرکب ) به معنی بلندپروازی است . (از ناظم الاطباء).تفاخر کردن و بزرگی نمودن و ادعای مهتری بر سبیل مبالغت کردن . (از آنندراج ). رجوع به بلندپروازی شود.
-
تبدخ
لغتنامه دهخدا
تبدخ . [ ت َ ب َدْ دُ ] (ع مص ) گردن کشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || بزرگی نمودن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
تبذخ
لغتنامه دهخدا
تبذخ . [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن و بزرگ منشی کردن . || بلند گردیدن . (از قطر المحیط). || گردنکشی کردن . (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تحزفر
لغتنامه دهخدا
تحزفر. [ ت َ ح َ ف ُ] (ع مص ) بزرگی نمودن از خود: یقول الناس للمتکبر هو یتحزفر علینا؛ ای یتعظم کأنه من آل ذی حزفر. || گردنکشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اختیال
لغتنامه دهخدا
اختیال . [ اِ ] (ع مص ) گردن کشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تکبر کردن . (مؤید الفضلاء). کبر. خُیلاء. بزرگ منشی . بزرگی کردن . تبختر. || خرامیدن . فیریدن . || خیال نمودن . (مؤید الفضلاء). خیال کردن . (غیاث ).
-
تعاظم
لغتنامه دهخدا
تعاظم . [ ت َ ظُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن . (زوزنی ). تکبر. (اقرب الموارد). بزرگ شدن بر کسی : تعاظمه ؛ بزرگ شد بر وی ، و یقال : امر لایتعاظمه شی ٔ؛ یعنی کاری است که چیزی نسبت به آن بزرگ نیست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تفجس
لغتنامه دهخدا
تفجس . [ ت َ ف َج ْ ج ُ ] (ع مص ) تکبر و فخر. (تاج المصادر بیهقی ) بزرگی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). تکبر و تعظیم . (از اقرب الموارد).
-
تفخر
لغتنامه دهخدا
تفخر. [ ت َ ف َخ ْ خ ُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعظم و تکبر مرد، یقال : فلان متفخر متفجر. (اقرب الموارد).