کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بزرگی
/bozorgi/
معنی
۱. بزرگ بودن.
۲. سروری.
۳. [قدیمی] توانایی.
۴. شوکت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احتشام، بزرگواری، بلندمرتبگی، عظمت، علو، مجد، نبل، نجابت، والایی
۲. بلوغ، رشد
۳. فراخی، کلانی، وسعت ≠ خردی، کوچکی
فعل
بن گذشته: بزرگی کرد
بن حال: بزرگی کن
دیکشنری
amplitude, bigness, dignity, extent, greatness, hugeness, immensity, largeness, magnitude, mass
-
جستوجوی دقیق
-
بزرگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. احتشام، بزرگواری، بلندمرتبگی، عظمت، علو، مجد، نبل، نجابت، والایی ۲. بلوغ، رشد ۳. فراخی، کلانی، وسعت ≠ خردی، کوچکی
-
بزرگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ کوچکی] bozorgi ۱. بزرگ بودن.۲. سروری.۳. [قدیمی] توانایی.۴. شوکت.
-
بزرگی
لغتنامه دهخدا
بزرگی . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) بانوی شاعری که اصلش از کشمیر است و در عهد جهانگیر پادشاه ، ترک پیشه ٔ خود کرد و در گوشه ٔ قناعت خزید. روزی چهار تن شاعر بدیدن او رفتند بار ندادو در همان حال پسربچه ای عرب که خالی از تعشق نبود اجازه ٔ ملاقات یافت و این حال بر...
-
بزرگی
لغتنامه دهخدا
بزرگی . [ ب ُ زُ ] (حامص ) عظمت . (ناظم الاطباء). ابهت . (وطواط). بزرگواری . مکرمة. ملک . ملکوت . کبر. کرامت . اکرومة. کساء. مجد. ذکر. جمخ . تجله . جلال . فخمه . نبل . بنلة. عظم . عظمه . عظامة. جاهه . جاه . (منتهی الارب ) (یادداشت بخط دهخدا) : یا بزر...
-
بزرگی
دیکشنری فارسی به عربی
توسيع , سيادة , عظمة , غزارة , کرامة , مقدار
-
بزرگی
واژهنامه آزاد
شکوه
-
واژههای مشابه
-
بزرگی برگرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← بزرگی غدۀ فوقکلیوی
-
بزرگی ریشتر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] ← بزرگی محلی
-
moment magnitude
بزرگی گشتاوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] بزرگی زمینلرزه بر پایۀ گشتاور لرزهای، با فرض ثابت بودن اُفت تنش
-
local magnitude
بزرگی محلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] بزرگی زمینلرزه بر پایۀ لگاریتم بیشینۀ دامنۀ امواج درونی ثبتشده با لرزهنگار معیار در فاصلۀ 100 کیلومتری رومرکز زمینلرزه متـ . بزرگی در مقیاس ریشتر، بزرگی ریشتر Richter magnitude
-
جامه بزرگی
لغتنامه دهخدا
جامه بزرگی . [ م َ / م ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل آغاجری کهگیلویه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).
-
جامه بزرگی
لغتنامه دهخدا
جامه بزرگی . [ م َ / م ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) طائفه ای از طوائف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 84). یکی از طوائف ایل قشقائی ایران و مرکب از 60 خانوار است که در بلوک اقرز سکونت دارند.
-
جام بزرگی
لغتنامه دهخدا
جام بزرگی . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو. [از ایلات خمسه ٔ فارس ]. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
بزرگی کردن
لغتنامه دهخدا
بزرگی کردن . [ ب ُ زُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزرگواری و سروری کردن . || کنایه از خویشتن را بچشم دیگران بزرگ وانمودن . (از آنندراج ) : اگر کریم بزرگی کند بجای خود است ز چرخ سفله بزرگی نمیتوان برداشت . صائب (از آنندراج ).بر خاک آبروی خود ای آسمان مریزهرگز...