کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بزرگوار
/bozorgvār/
معنی
بزرگ و شریف؛ ستوده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارجمند، بلندقدر، سرور، شرافتمند، شریف، عالیقدر، عظیمالشان، فخیم، گرامی، مجید، محترم، معز، معظم، مفخم، مکرم، نبیل، نبیه، والاگهر ≠ بیشرف، حقیر، ذلیل، زبون
دیکشنری
genteel, gracious, grand, largehearted, laureate, magnanimous, manly, noble, obliging, reverend, serene
-
جستوجوی دقیق
-
بزرگوار
واژگان مترادف و متضاد
ارجمند، بلندقدر، سرور، شرافتمند، شریف، عالیقدر، عظیمالشان، فخیم، گرامی، مجید، محترم، معز، معظم، مفخم، مکرم، نبیل، نبیه، والاگهر ≠ بیشرف، حقیر، ذلیل، زبون
-
بزرگوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bozorgvār بزرگ و شریف؛ ستوده.
-
بزرگوار
فرهنگ فارسی معین
(بُ زُ) (ص مر.) 1 - شریف ، محترم . 2 - باشکوه ، با جلال .
-
بزرگوار
لغتنامه دهخدا
بزرگوار. [ ب ُ زُرْگ ْ ] (ص مرکب ) کبیر و عظیم . شریف . فاضل . باشکوه . توانا. نجیب . مشهور. علی . جبار. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (مجمل اللغة). متکبر. عالی . متعالی . کبیر. (السامی ). ماجد. مجید. (ربنجنی ). کریم . (محمودبن عمر). نبیه . (زمخ...
-
بزرگوار
دیکشنری فارسی به عربی
شريف
-
واژههای مشابه
-
بزرگوار شدن
لغتنامه دهخدا
بزرگوار شدن . [ ب ُ زُرْگ ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگی یافتن . ببزرگی رسیدن . تکبر. مجد. نَوْه . (تاج المصادر بیهقی ). جلال . جلالة. مجد. وساطه . استعلاء. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). رجوع به بزرگ و بزرگوار شود.
-
بزرگوار کردن
لغتنامه دهخدا
بزرگوار کردن . [ ب ُ زُرْگ ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشریف . (تاج المصادر بیهقی ). تبارک . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). به بزرگی رسانیدن . رجوع به بزرگ و بزرگوار شود.
-
بزرگوار گردانیدن
لغتنامه دهخدا
بزرگوار گردانیدن . [ب ُ زُرْگ ْ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تنویه . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگوار کردن . رجوع به بزرگ و بزرگوار شود.
-
جستوجو در متن
-
عزوجل
فرهنگ واژههای سره
بزرگوار
-
augrim
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزرگوار
-
magniloquy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزرگوار
-
magniloquently
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزرگوار
-
grandeurs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزرگوار