کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگسال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بزرگسال
/bozorgsāl/
معنی
کلانسال؛ سالخورد؛ سالمند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
adult, grown-up
-
جستوجوی دقیق
-
بزرگسال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bozorgsāl کلانسال؛ سالخورد؛ سالمند.
-
واژههای مشابه
-
بزرگسال، بزرگسال
واژگان مترادف و متضاد
۱. بالغ، رشید ۲. پیر، جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کلانسال، مسن ≠ خردسال
-
adult children of alcoholics 2
انجمن الکلیزادگان بزرگسال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] انجمنی برای اجرای برنامۀ دوازدهقدمی متشکل از افراد بالای هجده سال که حداقل یکی از والدین آنها الکلی بوده است اختـ . الکاسال ACOAs 2/ACA 2
-
adult children of alcoholics 1
الکلیزادگان بزرگسال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] افراد بالای هجده سال که حداقل یکی از والدین آنها الکلی بوده است اختـ . الکاسالان ACOAs 1/ACA 1
-
واژههای همآوا
-
بزرگ سال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) سالمند، مسن .
-
بزرگ سال
لغتنامه دهخدا
بزرگ سال . [ ب ُ زُ ] (ص مرکب ) سالخورده . مسن . معمر. بزادبرآمده . (آنندراج ). مسن و کلانسال . (ناظم الاطباء). مقابل خردسال . سالمند. (یادداشت بخط دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
adults
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزرگسالان، بزرگسال
-
adult body
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدن بزرگسال
-
اکبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اکابر] 'akbar ۱. بزرگتر.۲. بزرگسالتر.
-
ACOAs 2/ACA 2
الکاسال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← انجمن الکلیزادگان بزرگسال
-
ACOAs 1/ACA 1
الکاسالان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← الکلیزادگان بزرگسال
-
کلانسال
واژگان مترادف و متضاد
بزرگسال، سالخورده، سالمند، کهنسال، مسن ≠ جوان، خردسال