کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بر آن بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سمنبر
فرهنگ نامها
(تلفظ: saman bar) (به مجاز) دارای اندام معطر چون سَمن ، یا دارای اندام سفید و لطیف .
-
سیمینبر
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin bar) (در قدیم) (به مجاز) سیم اندام ، دارای اندامی سفید ؛ (به مجاز) زیبا .
-
bulk carrier
فلهبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کشتی مخصوص حمل بار فلهای
-
ionophore
یونبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] مولکول آبگریز نسبتاً کوچکی که انتقال یون را از غشای لیپیدی تسهیل میکند
-
gametophore
کامهبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] رشته یا شاخهای که کامهدان را حمل میکند
-
product carrier
فراوردهبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کشتی مخصوص حمل فراوردههای نفتی
-
tour leader
گشتبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مجری برنامۀ گشت در طول سفر
-
مهماتبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← ناو مهماتبَر
-
mesocarp
میانبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] لایۀ میانی پیرابَر در میوۀ نهاندانگان
-
waveguide
موجبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ابزاری که انتشار موجهای الکترومغناطیسی را در مسیری ازپیشتعیینشده هدایت میکند
-
بر افتادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از میان رفتن، نابود شدن، نابود گشتن، نیست شدن، ورافتادن ≠ روآمدن ۲. ملغا، منسوخ گشتن، منسوخ شدن، متروک شدن ≠ متداول شدن، رایج گشتن، بابشدن ۳. قلعوقمع شدن، منقرض شدن، انقراضیافتن ۴. ازمد افتادن، دمده شدن ≠ باب شدن، مد
-
بر خوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قاطی شدن، مخلوط شدن ۲. راه یافتن
-
بر دادن
واژگان مترادف و متضاد
ثمر دادن، به ثمرنشستن، به بار آمدن، به بر نشستن
-
بر داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. با خود بردن، همراه بردن ۲. اخذ کردن، گرفتن ۳. برداشت کردن ۴. برطرف کردن، از بین بردن ۵. ازاله کردن، زایل کردن ۶. بلند کردن، دزدیدن، ربودن، کش رفتن ۷. برچیدن، اختیار کردن، انتخاب کردن، حاصلبرداری کردن، درو کردن، محصولبرداری کردن
-
بر زدن
واژگان مترادف و متضاد
خیره شدن، مستقیمنگاه کردن، زل زدن