کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بری الذمه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بری الذمه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بري
-
واژههای مشابه
-
بُری
لهجه و گویش گنابادی
bori در گویش گنابادی به زدن پشم گوسفندان بُری گفته میشود.
-
بری بری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: béribéri] (پزشکی) beriberi بیماریای که بر اثر کمبود ویتامین B در بدن بروز میکند و عوارض آن عبارت است از اختلالات قلبی، التهاب اعصاب، و لاغری.
-
عرعر بری
لغتنامه دهخدا
عرعر بری . [ ع َ ع َ رِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسم کوچک شربین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
عرفج بری
لغتنامه دهخدا
عرفج بری . [ ع َ ف َ ج ِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بکمون است . (مخزن الادویه ). رجوع به عرفج شود.
-
عروس بری
لغتنامه دهخدا
عروس بری . [ع َ ب َ ] (حامص مرکب ) زن گرفتن . ازدواج : شاه جواب داد که مرا عروس بری به کار نیست که من خود عروسان بسیار دارم . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).
-
عشبه ٔ بری
لغتنامه دهخدا
عشبه ٔ بری . [ ع ُ ب َ / ب ِ ی ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است علفی و پایا از تیره ٔ عشقه ها که برخی از انواع آن خشبی نیز میباشند، و مخصوص نواحی گرم و معتدل آسیا وآمریکاست . عشبه ٔ بیابانی . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
گلام بری
لغتنامه دهخدا
گلام بری . [ گ ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 6هزارگزی شمال نورآباد و 5هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . هوای آن سرد و دارای 900 تن سکنه است . آب آن از سراب گلام بری و چشمه تأمین میشود. محصول ...
-
کیسه بری
لغتنامه دهخدا
کیسه بری . [ س َ / س ِ ب ُ ](حامص مرکب ) عمل و شغل کیسه بر. جیب بری . (فرهنگ فارسی معین ). طراری . رجوع به کیسه بر و کیسه بریدن شود.
-
گوش بری
لغتنامه دهخدا
گوش بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) قطع گوش . || عمل گوش بر. رجوع به گوش بر و گوش بریدن شود.
-
گچ بری
لغتنامه دهخدا
گچ بری . [ گ َ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن خطوط و گلهاو بته ها و صور حیوانی از گچ در دیوار و سقف خانه .
-
کوه بری
لغتنامه دهخدا
کوه بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کوه بر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه بُر شود.
-
myotomy
ماهیچهبُری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بریدن یا شکافتن ماهیچهها یا بافتهای ماهیچهای
-
vagotomy
واجبُری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] قطع ارتباط عصب واج