کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برینصوتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hypersonic
برینصوتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] دارای سرعتی بیش از پنج برابر سرعت صوت؛ مافوق صوت
-
واژههای مشابه
-
برین
فرهنگ نامها
(تلفظ: barin) (بَر = اَبَر ، بالا + ین (پسوند نسبت)) ، واقع در بالا یا بالاترین جا ، بالایی ؛ (به مجاز) بلند مرتبه و بزرگ.
-
برین
واژگان مترادف و متضاد
بالایی، اعلی ≠ فرودین
-
برین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی] barin قرارگرفته در جای بالاتر و برتر؛ بالایی: بهشت برین، خلد برین، چرخ برین.
-
برین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: barin] [قدیمی] borin تکۀ بریدهشده از خربزه، هندوانه، یا میوۀ دیگر؛ قاچ: ◻︎ چون برید و داد او را یک بُرین / همچو شکّر خوردش و چون انگبین (مولوی: ۲۴۸).
-
برین
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص نسب .) اعلی ، بالایی .
-
برین
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ په . ] ( اِ.) قاش یا قاچ ، بُرشی از خربزه یا هنداونه .
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 395 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و ابریشم است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بر. بالایین ، یعنی بلندترین و بالاترین ، چه فلک الافلاک را باین اعتبار سپهر برین گفته اند. (از برهان ). برتر و بلند. (غیاث ). بالایین . بلندترین . بالاترین . برترین . عالی ترین . (ناظم الاطباء). اعلی . علْوی . زبرین ...
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب َرْ رَ ](ع اِ) تثنیه ٔ برّ. رجوع به بر شود. || (اِخ ) ایالاتی که به بحر ابیض و اسود متصل اند. (ناظم الاطباء). || کنایه از عرب و روم . (غیاث ).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ِ ] (اِ) هر سوراخ را گویند عموماً، و سوراخ تنور را خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). سوراخ زیر تنور و کوره و دمگاه و غیره . (یادداشت دهخدا). برینه . || درِ تنور. (ناظم الاطباء). || آب نتن و راه فاضل آب . (ناظم الاطباء).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ُ ] (اِ) پارچه ٔ کوچک و هلال داری باشد که از خربزه و هندوانه بریده باشند. (برهان ) تراشه . قاش . قاچ . (یادداشت دهخدا) : چون برید و داد او را یک برین همچو شکّر خوردش و چون انگبین .مولوی (از آنندراج ).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ُ ] (اِمص ) بریدن پارچه و جامه و امثال آن . برینش . قطع. (فرهنگ فارسی معین ).
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ُ / ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بُرة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برة شود.