کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بریشم زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بریشم زن
/barišamzan/
معنی
= ابریشم: ◻︎ بریشمزن نواها برکشیده / بریشمپوش پیراهن دریده (نظامی۲: ۳۴۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بریشم زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (موسیقی) [قدیمی] barišamzan = ابریشم: ◻︎ بریشمزن نواها برکشیده / بریشمپوش پیراهن دریده (نظامی۲: ۳۴۲).
-
بریشم زن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ص فا.) نوازندة ابریشم .
-
بریشم زن
لغتنامه دهخدا
بریشم زن . [ ب َ ش َزَ ] (نف مرکب ) بریشم زننده . ابریشم زن . سازنده . چنگ زن . نوازنده . مطرب . نوازنده ٔ ذوات الاوتار : شده از غیرتش بریشم تن زَهره ٔ زُهره ٔ بریشم زن . سنائی .عددْش گرچه شود زهره ٔ بریشم زن چو کرم پیله هم اندر حصار خواهد بود. مجیر ...
-
واژههای مشابه
-
بریشم نواز
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ) (ص فا.) نوازندة ابریشم ، چنگی .
-
بریشم کشی
لغتنامه دهخدا
بریشم کشی . [ ب َ ش َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) ابریشم کشی . عمل تبدیل پیله ٔ ابریشم به تارهای ابریشمی : دو کرم است کآن در بریشم کشی کند دعوی آبی و آتشی . نظامی .جهان چون دکان بریشم کشی است ازو نیمی آبی دگر آتشی است .نظامی .
-
بریشم گر
لغتنامه دهخدا
بریشم گر. [ ب َ ش َ گ َ ] (ص مرکب ) ابریشم گر. ابریشم ساز. (ناظم الاطباء) : گرچه یکی کرم بریشم گر است باز یکی کرم بریشم خور است .نظامی .
-
بریشم نوازی
لغتنامه دهخدا
بریشم نوازی . [ ب َ ش َ ن َ ] (حامص مرکب ) نواختن بریشم . عمل بریشم نواز. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
ابریشم زن
لغتنامه دهخدا
ابریشم زن . [ اَ ش َ زَ ] (نف مرکب )نوازنده ٔ یکی از ذوات الاوتار. بریشم زن . بریشم نواز.
-
چنگ پشت
لغتنامه دهخدا
چنگ پشت . [ چ َ پ ُ ] (ص مرکب ) خمیده پشت . کوژپشت . (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 290). کوژپشت و احدب . (ناظم الاطباء) : پیران چنگ پشت و جوانان چنگ زن در چنگ جام باده و در گوش بانگ چنگ . سوزنی .پیریش چنگ پشت کرد و ضعیف چون بریشم ز گوشمال رباب ....
-
شهلا
لغتنامه دهخدا
شهلا. [ ش َ ] (از ع ، ص ) (مأخوذ از تازی شهلاء) چشم سیاهی را گویند که مایل به سرخی باشدو فریبندگی داشته باشد. (برهان ) (از غیاث ). چشم سیاه فام . (اوبهی ). تأنیث اشهل . زن میش چشم : در بیابان بدید قومی کُردکرده از موی هر یکی کولاوآن زنان لطیف هر کر...
-
خوش آواز
لغتنامه دهخدا
خوش آواز. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوش صدا. خوش الحان . خوش نغمه . خوش نوا. (یادداشت مؤلف ) : و چون سخن گوید خوش سخن و خوشگوی و خوش زبان و خوش آواز باشد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).یکی پای کوب و دگر چنگ زن سدیگر خوش آواز و انده شکن . فردوسی .بیارید گ...
-
چنگی
لغتنامه دهخدا
چنگی . [ چ َ ] (ص نسبی ) چنگ نواز. چنگ زن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نوازنده ٔ چنگ . (ناظم الاطباء). مطربی که ساز چنگ زند : کنون مغنی چنگی کشیده بینی صف چو خواجگان معطل بکنج مسجدها. سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام...
-
خریدن
لغتنامه دهخدا
خریدن . [ خ َ دَ ] (مص ) پول دادن در ازای چیزی و ابتیاع کردن . ضد فروختن . (ناظم الاطباء). ابتیاع . (زوزنی )، اشتراء. (زوزنی ). بیع. شراء. شری . (یادداشت بخط مؤلف ) : خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و حجره گرد و لغو و ملازه .منجیک .یکی داد جامه یک...