کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بریان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زخم بریان
لغتنامه دهخدا
زخم بریان . [ زَ م ِ ب ِرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دم پخت است و آن طعامی است معروف . (برهان قاطع) (آنندراج ). نوعی از پیلاو (پلو) که دم پخت نیز گویند. (از ناظم الاطباء). دم پخت . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
معلق بریان
لغتنامه دهخدا
معلق بریان . [ م ُ ع َل ْ ل َ ب ِ ] (اِ مرکب ) ظاهراً بریانی که بر تنور یا تنوره می آویخته اند تاسرخ شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دلم تنوره و عشق آتش و فراق تو داغ جگر معلق بریان و سل پوده کباب .طیان (یادداشت ایضاً).
-
بریان شدن
لغتنامه دهخدا
بریان شدن . [ ب ِرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برشته شدن . کباب شدن . اِنشواء.(از تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تقلّی . (از تاج المصادر بیهقی ). نُضج . (از دهار) : ز تیغ تو الماس بریان شودزمین روز جنگ تو گریان شود. فردوسی .من از دخت مهراب گریان شدم ...
-
بریان کردن
لغتنامه دهخدا
بریان کردن . [ ب ِرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کباب کردن . برشته کردن . پختن . تف دادن . اشتواء. اطباخ .افتئاد. اکشاء. انضاج . حَنذ. تَشویة. شَی ّ. طَجن . طَهو. طَهی . طَهَیان . قَلو. قَلی . کَشَی : از آن پس که بی توش و بی جانْش کردبر آن آتش تیز بریانْش کر...
-
بریان گشتن
لغتنامه دهخدا
بریان گشتن . [ ب ِرْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بریان شدن . کباب شدن . برشته گشتن : دلش نالان و چشمش زار و گریان جگر از آتش غم گشته بریان . نظامی .و رجوع به بریان و بریان شدن شود.
-
بریان ساز
لغتنامه دهخدا
بریان ساز. [ ب ِرْ ] (نف مرکب ) بریان سازنده . بریانی پز. کباب پز. طاهی . (از منتهی الارب ).
-
بریان کننده
لغتنامه دهخدا
بریان کننده . [ ب ِرْ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) برشته کننده . حانذ. خامط. خَمّاط.(منتهی الارب ). و رجوع به بریان و بریان کردن شود.
-
بریان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شواء , شواية
-
بریان شدن
دیکشنری فارسی به عربی
شواية
-
شل و بریان
لغتنامه دهخدا
شل و بریان . [ ش ُ ل ُ ب ِرْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید از شله بریان ، قسمی طعام که از شکمبه سازند.طعامی که از رودگانی و شش پزند. (یادداشت مؤلف ).
-
شُله و بریان
فرهنگ گنجواژه
نوعی خوراک از شکمبه.
-
سوز و بریان
فرهنگ گنجواژه
سوخته،داغ.
-
عریان و بریان
فرهنگ گنجواژه
برشته.
-
گریان و بریان
فرهنگ گنجواژه
با حالت زار.
-
پخته و بریان
فرهنگ گنجواژه
انواع خوراک.