کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بریان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بریان
/beryān/
معنی
۱. برشته؛ کبابشده.
۲. [قدیمی، مجاز] بسیارناراحت؛ مضطرب و ناآرام.
〈 بریان کردن: (مصدر متعدی)
۱. تف دادن.
۲. کباب کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برشته، تفته، کباب، مسمن، بلال، تفتیده ≠ آبپز
۲. ملتهب، مضطرب، پرسوزوگداز
دیکشنری
grilled
-
جستوجوی دقیق
-
بریان
واژگان مترادف و متضاد
۱. برشته، تفته، کباب، مسمن، بلال، تفتیده ≠ آبپز ۲. ملتهب، مضطرب، پرسوزوگداز
-
بریان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) beryān ۱. برشته؛ کبابشده.۲. [قدیمی، مجاز] بسیارناراحت؛ مضطرب و ناآرام.〈 بریان کردن: (مصدر متعدی)۱. تف دادن.۲. کباب کردن.
-
بریان
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص .) 1 - برشته . 2 - کباب شده .
-
بریان
لغتنامه دهخدا
بریان . [ ب ِرْ ] (نف ، اِ) صفت بیان حالت از مصدر بریشتن و برشتن . در حال برشتگی . برشته . (آنندراج ). کباب شده و پخته شده . (ناظم الاطباء). پخته بر آتش . حَنیذ.شِواء. شَوی ّ. مُحاش . مَشوی ّ. مَشویّة : ز دردش همه ساله گریان بدندچو بر آتش تیز بریان ب...
-
بریان
لغتنامه دهخدا
بریان . [ بْریا/ ب ِ ] (اِخ ) آریستید. سیاستمدار فرانسوی (1862-1932 م .). وی خطیبی ماهر بودو یازده بار نخست وزیر و وزیر امور خارجه شد. او طرفدار سیاست آشتی با آلمان بود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بریان
دیکشنری فارسی به عربی
شواء
-
واژههای مشابه
-
کوفته بریان
لغتنامه دهخدا
کوفته بریان . [ ت َ / ت ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از طعام باشد و آن چنان است که گوشت را بکوبند و بعد از آن با مصالح در روغن بریان کنند و بر روی خشکه بنهند و بخورند. (برهان ) (آنندراج ). یک نوع طعامی که از گوشت کوبیده و مصالح ترتیب دهند و در روغن بریان ...
-
بریان کردن
واژگان مترادف و متضاد
برشته کردن، بلال کردن، تف دادن، کباب کردن
-
شله بریان
لغتنامه دهخدا
شله بریان . [ ش ُل ْ ل َ / ل ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) نوعی غذا. طرز تهیه ٔ آن چنین است : گوشت سینه را با نخود خیس کنند و پوست گیرند و مانند آبگوشت بار کنند. پس از طبخ استخوانهای آنرا کشیده مقداری مساوی گوشت و برنج علاوه کرده مانند دمپخت میپزند. آب آن که تم...
-
نیم بریان
لغتنامه دهخدا
نیم بریان . [ ب ِ ] (ص مرکب ) که کاملاً بریان نشده است .
-
broil
بریان کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] پختن با حرارت مستقیم بهوسیلۀ منابع حرارتی، مانند گاز و زغال و الکتریسیته
-
broiler 1
بریانکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] دستگاه یا وسیلهای برای بریان کردن
-
شله بریان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بِ) (اِمر.) نوعی غذا. طرز تهیة آن چنین است : گوشت را با نخود خیس کرده و پوست گرفته مانند آبگوشت بار کنند. پس از طبخ استخوان های آن را کشیده ، مقداری مساوی گوشت و برنج علاوه کرده مانند دمپخت می پزند. آب آن که تمام شد، پیاز داغ روی آن داده زیره م...
-
تابه بریان
لغتنامه دهخدا
تابه بریان . [ ب َ / ب ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) گوشت پخته را گویند که مانند ماهی در میان تابه با روغن برشته کرده و سیر و سرکه بر آن زده باشند (برهان ) (آنندراج ). دم پختیست که بعد پختن گوشت میان روغن گاو برشته می کنند. اگر از شوربای آن ترید کنند لطیفتر آید...