کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگِ بو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Laurus
برگِ بو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از برگبوئیانِ همیشهسبز با برگهای معطر که از آن بهعنوان ادویه یا دارو استفاده میشود و دارای سه گونه است که اغلب در نواحی مدیترانهای میرویند
-
واژههای مشابه
-
برگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. صفحه، فیش، ورق، ورقه ۲. اسباب، دستگاه، ساز، سامان، نوا ۳. آذوقه، توشه ۴. آهنگ، عزم، قصد ۵. تمایل، رغبت، میل ۶. التفات، پروا، توجه ۷. نغمه ۸. تاب، توان، طاقت، یارا
-
leaf
برگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] اندامی در گیاهان که معمولاً عمل فتوسنتز (photosynthesis) و تعرق را انجام میدهد
-
برگ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - توشه ، آذوقه . 2 - اسباب و اثاثیة زندگی . 3 - میل ، آرزو. 4 - اسباب و سامان .
-
برگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] ( اِ.) 1 - اندامی از گیاه که از جوانه های روی ساقه یا شاخه پدید می آید، بلگ . 2 - واحدی برای کاغذ یا آنچه به صورت کاغذ است ، ورق ، ورقه .
-
برگ
لغتنامه دهخدا
برگ . [ ب َ ] (اِ) بلگ . پلک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پلک شود.- برگ چشم ؛ مژه ٔ چشم که به عربی جفن خوانند. (آنندراج ). بلگ چشم . (ناظم الاطباء).
-
برگ
لغتنامه دهخدا
برگ . [ ب ِ ] (اِخ ) آلبان . (1885 - 1936 م .) آهنگ ساز اتریشی ، شاگرد آ. شونبرگ و از پیروان او. طرفدار آتونالیته (دستگاه جدید تحریر نتهای موسیقی که تابع قوانین تن نیست )، مصنف اپرای وتزک .(از فرهنگ فارسی معین ) (از دایرة المعارف فارسی ).
-
برگ
لغتنامه دهخدا
برگ . [ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 178 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
-
برگ
دیکشنری فارسی به عربی
هبة , ورقة
-
برگ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: valg طاری: valg طامه ای: valg طرقی: valg کشه ای: valg نطنزی: valg
-
برگ
واژهنامه آزاد
به ضم باء در لری به معنای ابرو است
-
برگ
واژهنامه آزاد
(به ضم ب و سکون ر ، گ) ابرو
-
fact sheet/ factsheet
گزارهبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] برگهای حاوی نکات کلیدی و خلاصهای از اطلاعات دربارۀ موضوعی خاص که عموماً به قصد اطلاع مخاطبان تهیه میشود
-
litter, forest litter
لاشبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] لایۀ سطحی کف جنگل که در مرحلۀ پیشرفتۀ تجزیه قرار ندارد و معمولاً از انواع برگها ازجمله برگهای سوزنی و سرشاخهها و ساقهها و پوست درختان و میوههایی که بهتازگی فروافتاده تشکیل شده است