کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگهدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دان دان شدن
لغتنامه دهخدا
دان دان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دانه بستن عسل و شیره ٔ انگور و همچنین هندوانه های از جنس خوب که نیک رسیده باشند. پاشان و پراکنده شدن و مانند دانه شدن شیره و عسل و روغن و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
عشوه دان
لغتنامه دهخدا
عشوه دان . [ ع ِش ْ وَ / وِ ] (نف مرکب ) عشوه داننده . ناز و غمزه دان . آشنا بطریق کرشمه و عشوه : کو بتی کز عشق او یک شهر جان افشانده اندزرّ و سر بر عشوه ٔ آن عشوه دان افشانده اند.خاقانی .
-
عینک دان
لغتنامه دهخدا
عینک دان . [ ع َ / ع ِ ن َ ](اِ مرکب ) قاب عینک و قوطی که در آن عینک را حفظ میکنند. (ناظم الاطباء). جلد عینک . رجوع به عینک شود.
-
عیب دان
لغتنامه دهخدا
عیب دان . [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیب داننده . آنکه عیب مردم شناسد. (فرهنگ فارسی معین ) : ما همه عیبیم چون یابد وصال عیب دان در بارگاه غیب دان . عطار.عیب های سگ بسی او می شمردعیب دان از غیب دان بوئی نبرد. مولوی .نعوذباللَّه اگر خلق عیب دان بودی کسی ...
-
کاله دان
لغتنامه دهخدا
کاله دان . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) سله و سبدی باشد که زنان پنبه ٔ رشته و ریسمان رشته شده را در آن گذارند. (برهان ) (آنندراج ). قَفَّه ، کدوی خشک میان تهی که در وی زنان پنبه نهند. (منتهی الارب ). عرناس ؛ جای پاغنده ٔ پنبه زنان . (منتهی الارب ). عرناس...
-
کبریت دان
لغتنامه دهخدا
کبریت دان . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) جایی که کبریت در آن نهند.
-
گواره دان
لغتنامه دهخدا
گواره دان . [ گ َ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گواربان . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 324).
-
کیه دان
لغتنامه دهخدا
کیه دان . [ ک َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) شمعدان ، یا قندیل و شمع. (ناظم الاطباء).
-
کیف دان
لغتنامه دهخدا
کیف دان . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) دبه ٔ معجونات منشی . و در مصطلحات نوشته که ظرفی باشد که خانه های متعدد در آن باشد و حقه هایی که معاجین در آن گذارند. (غیاث ). ظرفی از چوب و نقره مثل سینی قهوه که خانه های متعدد دارد و صفای معاجین در آن گذارند. (آنند...
-
گوشت دان
لغتنامه دهخدا
گوشت دان . (اِ مرکب ) ظرف گوشت . دوری و یا طبقی که در آن گوشت میگذارند. (ناظم الاطباء).
-
کره دان
لغتنامه دهخدا
کره دان . [ ] (اِخ ) قریه ای است یک فرسنگی تل بیضا. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کواره دان
لغتنامه دهخدا
کواره دان . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) شخصی که گوسفند و گاو و امثال آن را به چرانیدن برد. (برهان ) (آنندراج ). شبان و گله بان . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف گوازه دار است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گوازه شود.
-
کنب دان
لغتنامه دهخدا
کنب دان . [ ک َ ن َ ] (اِ مرکب ) کنب دانه . شاهدانه . شاهدانج : و طعام و گوشتهای بریان و مطنجنه و قلیه ٔ خشک خورند با دارچینی و سعتر و مانند آن و شهدانج که کنب دان بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به کنب و ماده ٔ بعد شود.
-
گاله دان
لغتنامه دهخدا
گاله دان . [ ل َ ] (اِخ ) محلی است به سپاهان . (آنندراج ).
-
گاله دان
لغتنامه دهخدا
گاله دان .[ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) سلّه که زنان در آن گاله و ریسمان نهند. (آنندراج ).