کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگماشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برگماشتن
/bargomāštan/
معنی
= گماشتن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انتصاب کردن، برگماردن، گماشتن، مامور کردن، ماموریتدادن، منصوب کردن
دیکشنری
assign, charge, nominate
-
جستوجوی دقیق
-
برگماشتن
واژگان مترادف و متضاد
انتصاب کردن، برگماردن، گماشتن، مامور کردن، ماموریتدادن، منصوب کردن
-
برگماشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bargomāštan = گماشتن
-
برگماشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ تَ)(مص م .) = برگماردن : مأمور کردن ، منصوب کردن .
-
برگماشتن
لغتنامه دهخدا
برگماشتن . [ ب َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نصب نمودن بر کاری . (آنندراج ). برقرار کردن . منصوب کردن . (ناظم الاطباء). نصب کردن . (از فرهنگ فارسی معین ). مسلط کردن . تعیین کردن . تسلیط. (المصادرزوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) : ترا پاک یزدان برو برگ...
-
جستوجو در متن
-
منصوب کردن
واژگان مترادف و متضاد
برگماشتن، گماشتن، منصب دادن، منصببخشیدن
-
برکنار کردن
واژگان مترادف و متضاد
معزول کردن، عزل کردن، خلع کردن، منفصل کردن ≠ منصوب کردن، برگماشتن
-
تعیین کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برگماشتن، منصوب کردن ≠ عزل کردن ۲. معلوم کردن، بازشناختن، مشخص کردن
-
تعیین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - معین کردن . 2 - مخصوص کردن . 3 - برگماشتن .
-
برگماریدن
لغتنامه دهخدا
برگماریدن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) برگماردن . رجوع به برگماردن و برگماشتن شود.
-
تسلیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taslit ۱. مسلط ساختن.۲. برگماشتن.۳. حکم و قدرت کسی را بر دیگران روان ساختن.
-
تعیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'yin ۱. معین و مخصوص کردن.۲. برگماشتن؛ کسی را به کاری یا مقامی گماشتن.
-
خلع کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکنار کردن، معزول کردن، منفصل کردن، عزل کردن ≠ گماشتن، برگماشتن، منصوب کردن ۲. کندن، برکندن، بیرون آوردن (لباس و )
-
تعیین
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازشناخت، معینسازی ۲. انتخاب، انتصاب، برگماری، گزینش، منصوب ۳. معین کردن ۴. برگماشتن، منصوب کردن ≠ عزل کردن
-
معزول کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکنار کردن، عزل کردن، خلع کردن، از کاربرکنار کردن، کنار گذاشتن، برداشتن ≠ منصوب کردن، گماشتن، برگماشتن ۲. دور کردن، جدا کردن