کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگماردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برگماردن
/bargomārdan/
معنی
= گماشتن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برگماردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bargomārdan = گماشتن
-
برگماردن
لغتنامه دهخدا
برگماردن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) برگماشتن . برگماریدن : گمانی مبر کاین ره مردمست برین کار نیکو خرد برگمار. ناصرخسرو.که جوهری ز عرض لامحاله خالی نیست جزین نباشد دل برگمار و ژرف گمار. ناصرخسرو.و رجوع به برگماشتن شود.
-
جستوجو در متن
-
برگماریدن
لغتنامه دهخدا
برگماریدن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) برگماردن . رجوع به برگماردن و برگماشتن شود.
-
برگماشتن
واژگان مترادف و متضاد
انتصاب کردن، برگماردن، گماشتن، مامور کردن، ماموریتدادن، منصوب کردن
-
برگماشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ تَ)(مص م .) = برگماردن : مأمور کردن ، منصوب کردن .
-
برگمار
لغتنامه دهخدا
برگمار. [ ب َ گ ُ ] (ن مف مرکب ) مخفف برگمارده یا برگماریده . وکیل . (ناظم الاطباء). کارران . رجوع به برگماردن و برگماشتن شود.