کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگشودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برگشودن
لغتنامه دهخدا
برگشودن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) برگشادن . گشودن . گشادن . باز کردن . رجوع به برگشادن و گشادن و گشودن شود.- برگشودن بند ؛ گشودن و باز کردن آن : همه بند از پایشان برگشودز ساری بیاورد و برگشت زود.فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
دست برگشودن
لغتنامه دهخدا
دست برگشودن .[ دَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) دست برگشادن . گشودن دستها. || آزاد گذاشتن دستها. || تعدی کردن . تجاوز آغازیدن . رجوع به دست برگشادن شود.
-
راه برگشودن
لغتنامه دهخدا
راه برگشودن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) راه گشودن . کوچه دادن . مقابل راه بستن . گفتن که درآید. گشادن طریق تا وارد شود. بار دادن که درآید : فرستاده آمد بنزدیک شاه بفرمود تا برگشودند راه .فردوسی .
-
زبان برگشودن
لغتنامه دهخدا
زبان برگشودن . [ زَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) زبان برگشادن . آغاز سخن کردن : ز سرتیزی آن آهنین دل که بودبعیب پریرخ زبان برگشود.سعدی (بوستان ).
-
جستوجو در متن
-
زبان بربستن
لغتنامه دهخدا
زبان بربستن . [ زَ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) خاموش ماندن . سخن نگفتن . مقابل زبان برگشودن : گشادستی بکوشش دست و بر بسته زبان و دل دهن برهم نهادستی مگر بنهی درم برهم . ناصرخسرو.رجوع به زبان بستن شود.
-
دست برگشادن
لغتنامه دهخدا
دست برگشادن . [ دَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) دست برگشودن . گشودن دستها. بالا بردن دستها : ای نفس جهد کن که چو مردان قدم نهی ور پای بسته ای به دعا دست برگشا. سعدی . || آزاد گذاردن . اقتدار دادن و اختیار دادن : سعادت برگشاد اقبال را دست قران مشتری در زهر...
-
گشودن
لغتنامه دهخدا
گشودن . [ گ ُ دَ ](مص ) گشادن . باز کردن . واکردن . افتتاح : نبست ایچ در داور بی نیازکز آن به دری نیز نگشود باز. فردوسی .چنین گفت رستم به ایرانیان که اکنون بباید گشودن میان . فردوسی .دری بر تو نخواهد زین گشودن نه معنی خواهدت زین رخ نمودن . ناصرخسرو.م...
-
صلاةکسوف
لغتنامه دهخدا
صلاةکسوف . [ ص َ ت ِ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نماز آفتاب گرفتن . نمازی که به هنگام گرفتن آفتاب خوانند و به هنگام گرفتن ماه و آمدن زلزله و هر مخوف آسمانی نیز. در ترجمه ٔ نهایه آمده : فریضه ٔ واجب است و روا نبود ترکش کردن بر هیچ حالی و مستحب است ...
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سنان بن ثابت بن قره ٔ صابی حرانی مکنی به ابی الحسن ، طبیب و مورخ و ادیب معروف . وفات او بیازده شب از ذی القعده ٔ سال 365 هَ . ق . گذشته بوده است و او را تاریخی است از اول خلافت المقتدر تا سال 360 و هلال ابن محسن را براین کتا...
-
برگشادن
لغتنامه دهخدا
برگشادن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . باز کردن . رجوع به گشادن شود : چو آمد بر کاخ کاوس شاه خروش آمد و برگشادند راه . فردوسی .چو بر تخت بنشست پیروز و شاددر گنجهای کهن برگشاد. فردوسی .نخست از جهان آفرین کرد یاددر دانش و داد را برگشاد. فر...
-
آرزو
لغتنامه دهخدا
آرزو. [ رِ ] (اِ) شهوت . (ربنجنی ). اشتهاء. (حبیش تفلیسی ). قوّت ِ جذب ملایم . هوی ̍. هوا : همی ز آرزوی ... -ر، خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش بخوانش بر. معروفی .برِ شاه مکران فرستاد و گفت که با شهریاران خرد باد جفت نگه کن که ما از کجا رفته ایم...