کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برگشته
/bargašte/
معنی
۱. برگردیده.
۲. سرنگون.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
returnee
-
جستوجوی دقیق
-
برگشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bargašte ۱. برگردیده.۲. سرنگون.
-
retroflex
برگشته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ویژگی آوایی که در تولید آن نوک زبان در پشت برآمدگی لثه قرار میگیرد و به سمت سختکام برمیگردد
-
برگشته
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ تِ) (ص مف .) نابود شده ، زیر و زبر شده .
-
برگشته
لغتنامه دهخدا
برگشته . [ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برگردیده . مراجعت نموده . (ناظم الاطباء). بازگشته : منم منم بلبل سرگشته از کوه و کمر برگشته . ؟التفات ؛ برگشته نگریستن . (از منتهی الارب ). || پشت کرده . منصرف . روی گردان شده : ای امت برگشته ز اولاد پیمبرا...
-
برگشته
دیکشنری فارسی به عربی
معکوس
-
واژههای مشابه
-
نوک برگشته
لغتنامه دهخدا
نوک برگشته . [ ن َ / نُو / نو / نُک ْ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنچه که سرش برگشته ومنحنی باشد: بینی نوک برگشته . (فرهنگ فارسی معین ).
-
اجل برگشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] 'ajalbargašte کسی که زمان مرگش فرارسیده؛ اجلرسیده.
-
اجل برگشته
فرهنگ فارسی معین
(اَ جَ. بَ گَ تِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) 1 - آدم بدشانس . 2 - کسی که خطر مرگ تهدیدش می کند.
-
برگشته اختر
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ تَ. اَ تَ) (ص .) بدبخت ، بداقبال .
-
دولت برگشته
لغتنامه دهخدا
دولت برگشته . [ دَ / دُو ل َ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که بخت و دولت روی ازو برتافته است . برگشته بخت . بدبخت . تیره بخت . (از یادداشت مؤلف ) : آنجا قومی اندنابکار و بی مایه ودم کنده و دولت برگشته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 49).
-
بخت برگشته
لغتنامه دهخدا
بخت برگشته . [ ب َ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بی چاره . مدبر. برگشته بخت . نگون بخت . (آنندراج ). بدبخت . (ناظم الاطباء). وارون بخت : همی زار بگریست بر کشتگان بر آن داغدل بخت برگشتگان . فردوسی .یکی گمره بخت برگشته ام ز گم گشتن راه سرگشته ام . اسدی...
-
بخت برگشته
دیکشنری فارسی به عربی
سيي الحظ
-
لب برگشته
واژهنامه آزاد
همان لب غنچه ای است.
-
از دین برگشته
دیکشنری فارسی به عربی
مرتد