کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برگشتن
/bargaštan/
معنی
۱. برگردیدن؛ واپس آمدن؛ بازآمدن.
۲. واژگون شدن؛ سرنگون شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بازآمدن،
۲. رجعت کردن، مراجعت کردن
۳. سرنگونشدن، واژگون شدن
۴. منصرف شدن
۵. مرتدشدن
۶. تغییر یافتن، تغییر کردن
۷. ارتداد، انصراف ≠ رفتن، عازم شدن
۸. تغییر جهتدادن
۹. عدول کردن
۱۰. نامساعد شدن
۱۱. برگشت خوردن
دیکشنری
relapse, return, round, turn, wheel
-
جستوجوی دقیق
-
برگشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازآمدن، ۲. رجعت کردن، مراجعت کردن ۳. سرنگونشدن، واژگون شدن ۴. منصرف شدن ۵. مرتدشدن ۶. تغییر یافتن، تغییر کردن ۷. ارتداد، انصراف ≠ رفتن، عازم شدن ۸. تغییر جهتدادن ۹. عدول کردن ۱۰. نامساعد شدن ۱۱. برگشت خوردن
-
برگشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [مقابلِ رفتن] bargaštan ۱. برگردیدن؛ واپس آمدن؛ بازآمدن.۲. واژگون شدن؛ سرنگون شدن.
-
برگشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ تَ) (مص ل .) 1 - رجعت کردن . 2 - منصرف شدن . 3 - تغییر یافتن . 4 - واژگون شدن .
-
برگشتن
لغتنامه دهخدا
برگشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) برگردیدن . رجعت کردن . (ناظم الاطباء). مقابل رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). بازگشتن . واگشتن . مراجعت کردن . عودت کردن . عود کردن . بازآمدن . بازپس آمدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع . عودت . احریراف . اًزدهاف . اًصماء. اص...
-
برگشتن
دیکشنری فارسی به عربی
ارتد , فحم , مطلق
-
برگشتن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vegeli طاری: vâgelây(mun) طامه ای: vegelâɂan طرقی: vâgerdâymun کشه ای: vâgerdâymun نطنزی: vâgelâɂan
-
واژههای مشابه
-
گرد برگشتن
لغتنامه دهخدا
گرد برگشتن . [ گ ِ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دور زدن . گردیدن . جولان . طوف . طواف . (ترجمان القرآن ). تدویم . تداوم . (منتهی الارب ) : به بیشه درون گرد برگشت شاه همه کرد هر جای لختی نگاه . فردوسی .اندرآمد به باغ باد خزان گرد برگشت گرد شاخ رزان . فرخی...
-
نظر برگشتن
لغتنامه دهخدا
نظر برگشتن . [ ن َ ظَ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تغییر عقیده و روش دادن . عدول کردن . || به خشم آمدن . راندن : یارب نظر تو برنگرددبرگشتن روزگار سهل است .
-
طبع برگشتن
فرهنگ واژههای سره
واسرشتن
-
ورق برگشتن
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ. بَ گَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) دگرگون شدن اوضاع و احوال .
-
بخت برگشتن
لغتنامه دهخدا
بخت برگشتن . [ ب َ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) وارون شدن بخت . گشته شدن اقبال : یکایک ازو بخت برگشته شدبه دست یکی بنده بر کشته شد. فردوسی .آدمی را که بخت برگردد...
-
خواب برگشتن
لغتنامه دهخدا
خواب برگشتن . [ خوا /خا ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از دور کردن خواب . (آنندراج ). دور شدن خواب است . (آنندراج ) : از آن وقتی که بر خوابم گذشتی سخت بی تابم به آن بیمارمی مانم که او را خواب برگردد. سالک یزدی (از آنندراج ).|| خواب روی آوردن . از اضد...
-
بخانه برگشتن
دیکشنری فارسی به عربی
بيت
-
ورق برگشتن
لهجه و گویش تهرانی
دگرگون شدن و تغییر یافتن وضع