کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بر گرفتن
لغتنامه دهخدا
بر گرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باردار شدن . بارآور شدن . میوه دار شدن : گفتم که جز رسول بدانست وحی کس گفتابجز نخیل رطب کی گرفت بر؟ناصرخسرو.
-
بَرّ گِرفتن
لهجه و گویش بختیاری
barr gereftan جفتگیرى کردن گوسفندان.
-
جستوجو در متن
-
اقتباس
فرهنگ واژههای سره
برگرفته، برگرفتن از
-
قبس
واژهنامه آزاد
برگرفتن - دریافت کردن چیزی
-
محیط شدن
واژگان مترادف و متضاد
در برگرفتن، احاطه کردن ≠ محاط شدن
-
اتخاذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ettexāz گرفتن؛ فراگرفتن؛ برگرفتن.
-
تزود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazavvod توشه برگرفتن؛ توشه ساختن.
-
اغتراف
لغتنامه دهخدا
اغتراف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب به مشت برگرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با دست آب برگرفتن . غَرف . (از اقرب الموارد). از کف آب خوردن و آب به مشت برگرفتن . (آنندراج ).
-
طمع بریدن
واژگان مترادف و متضاد
قطعامید کردن، ناامید شدن، طمع برگرفتن، ترک آز کردن، طمع برداشتن ≠ طمع بستن
-
اتخاذ
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ) [ ع . ] (مص م .) گرفتن ، برگرفتن ، فراگرفتن .
-
تزود
فرهنگ فارسی معین
(تَ زَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) توشه ساختن ، توشه برگرفتن .
-
اعتطاب
لغتنامه دهخدا
اعتطاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به عطبه آتش برگرفتن . (منتهی الارب ). به لته آتش برگرفتن . (ناظم الاطباء). با لته آتش برداشتن . || بهلاکت رسیدن . (از اقرب الموارد).
-
چرک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. عفونیشدن، عفونت کردن ۲. کثیف کردن، چرکین کردن ≠ تمیز کردن ۳. کیسه کشیدن، چرکزدایی کردن، شوخ برگرفتن (از تن واندام)
-
التقاط
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - برچیدن ، برگرفتن . 2 - مضمون و مطلبی را از جایی گرفتن .