کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برگرفتن
/bargereftan/
معنی
۱. گرفتن.
۲. برداشتن.
۳. برداشتن چیزی از روی زمین.
۴. [قدیمی] ستردن یا برداشتن چیزی از جایی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اخذ کردن، اقتباس کردن، بر داشتن، گرفتن
دیکشنری
walk
-
جستوجوی دقیق
-
برگرفتن
واژگان مترادف و متضاد
اخذ کردن، اقتباس کردن، بر داشتن، گرفتن
-
برگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bargereftan ۱. گرفتن.۲. برداشتن.۳. برداشتن چیزی از روی زمین.۴. [قدیمی] ستردن یا برداشتن چیزی از جایی.
-
برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) (مص م .) 1 - برداشتن . 2 - از جایی به جایی نقل کردن . 3 - جدا کردن ، منشعب کردن . 4 - آغاز کردن . 5 - دور کردن . 6 - ربودن .
-
برگرفتن
لغتنامه دهخدا
برگرفتن .[ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی . (آنندراج )(ناظم الاطباء). برداشتن از جایی . (فرهنگ فارسی معین ). رفع : چون هامان خربزه به بازار آورد هرکس که می آمد یکی برمی گرفت . (قصص الانبیاء ص 57). پادشاه کتاب برگرفت و در وی نگریست . (سندباد...
-
واژههای مشابه
-
کیش برگرفتن
لغتنامه دهخدا
کیش برگرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) راه و آیین آموختن . طریقت جستن : گیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای دد و دام و هر جانور کش بدیدز گیتی به نزدیک او آرمید...به رسم نماز آمدندیش پیش از آن جایگه برگرفتند کیش .فردوسی .
-
گام برگرفتن
لغتنامه دهخدا
گام برگرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) گام برداشتن . قدم برداشتن : به زیر بار گنه گام برنمیگیرم که زیر بار به آهستگی رود حمال .سعدی .
-
نظر برگرفتن
لغتنامه دهخدا
نظر برگرفتن . [ ن َ ظَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چشم برداشتن . نگاه نکردن . چشم پوشیدن : نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم که تو در دلم نشستی و سرمقام داری . سعدی .تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشدگنه است بر گرفتن نظر از چنین جمالی .سعدی .
-
نقاب برگرفتن
لغتنامه دهخدا
نقاب برگرفتن . [ ن ِ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب برداشتن . نقاب برافکندن : باد نقاب از طرفی برگرفت خواجه سبک عاشقی از سر گرفت . نظامی .چسان نقاب ز رخسار دوست برگیرم که حسن سرکش و من مو بموی محجوبم .طالب (از آنندراج ).
-
حساب برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) قیاس کردن .
-
خراج برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
(خَ. بَ. گِ رِ تَ) (مص م .) از پرداخت مالیات معاف کردن .
-
رخت برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) کوچ کردن .
-
قلم برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ. بَ. گِ رِ تَ) [ معر - فا. ] (مص ل .) کنایه از: باج و خراج نگرفتن .
-
تمتع برگرفتن
لغتنامه دهخدا
تمتع برگرفتن . [ ت َ م َت ْ ت ُ ب َ گ ِ رِ / رَ ت َ ] (مص مرکب ) بهره و فایده گرفتن . تمتع گرفتن : از زر و سیم راحتی برسان خویشتن هم تمتعی برگیر.سعدی (گلستان ).
-
دل برگرفتن
لغتنامه دهخدا
دل برگرفتن . [ دِ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دل برکندن . دل کندن . دل برداشتن . صرف نظر نمودن . دست کشیدن . دیگر دوست نداشتن . مقابل دل بستن : نه بتوان دل ز کارت برگرفتن نه از دل نیز بارت برگرفتن . نظامی .نه دل می داد ازو دل برگرفتن نه می شایستش اند...