کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگردینهبند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کانی بند
لغتنامه دهخدا
کانی بند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز. واقع در 37هزارگزی باختر سقز و سه هزارگزی جنوب باختری قهرمان . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 50 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، لبنیات و توتون است و اهالی ...
-
کشه بند
لغتنامه دهخدا
کشه بند. [ ک َ ش َ / ک َش ْ ش َ / ش ِ ب َ ] (نف مرکب ) گدا. فقیر. گدایی کننده . (یادداشت مؤلف ).
-
گردن بند
لغتنامه دهخدا
گردن بند. [ گ َ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) آنچه گردن را بندند. آنچه به دور گردن حلقه شود. غُل ّ. مِخْنَقَة. (منتهی الارب ). || گلوبند. عِقد. نام زیوری . (آنندراج ). قِلادَة. (ترجمان القرآن ). وِشاح . (دهار). سِمط. لُعطَة. مِعنَقَه . طَوق . عِصمة یا عَصمة. (...
-
گردنه بند
لغتنامه دهخدا
گردنه بند. [ گ َ دَ ن َ / ن ِ ب َ ] (نف مرکب )دزد که راه گردنه ها را بندد و عابران را لخت کند.
-
گرگ بند
لغتنامه دهخدا
گرگ بند. [ گ ُ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از گرفتار و اسیر. (برهان ) : گرگ را گرگ بند باید کردرقص روباه چند باید کرد. نظامی .کین سگ بسته مستمند چراست شیرخانه است گرگ بند چراست . نظامی .|| اسیر و زبون و خفیف باشد. (برهان ). رجوع به گرگ بندی شود. || (حامص م...
-
گره بند
لغتنامه دهخدا
گره بند. [ گ ِ رِه ْ ب َ ] (نف مرکب ) مقابل گره گشا. (آنندراج ). || (اِ مرکب ) جوز گره . || کمربند شلوار. (ناظم الاطباء). || گره . تکمه . دکمه : نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبای غنچه واکرد.حافظ.
-
hitch 2
مالبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مجموعهای از قطعات در ادوات کششی یا ماشینهای کشاورزی که نیرو را از تراکتور به دنبالهبندها منتقل میکند
-
dew cap
نمبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] لولۀ کوچکی که در جلوی تلسکوپهای شکستی نصب میشود تا از تجمع رطوبت بر روی عدسی تلسکوپ جلوگیری کند
-
خاتم بند
واژگان مترادف و متضاد
خاتمساز، خاتمکار
-
interlocking drum yarder, interlocking yarder
غلتکبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] وسیلهای برای اتصال غلتکهای اصلی و برگشتی، بهمنظور حفظ کشش بافۀ متحرک
-
through-composed 2
یکبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ترانهای که در آن هریک از تقسیمات شعر لحن جداگانهای دارند
-
dike 2
گوشهبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بندهایی از پوشال یا خاک رُس که برای جلوگیری از حرکت سریع آب در جویچهها به کار رود متـ . پَته
-
diaphragm
میانبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک، فیزیک] دریچهای قابلتنظیم برای محدود کردن پرتوهای نور یا باریکۀ ذرات ورودی به سامانۀ فیزیکی
-
field stop
میدانبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] دریچهای در صفحۀ کانونی یک سامانۀ اپتیکی که میدان دید را محدود میسازد
-
بند آمدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. راهبندانشدن ۲. بسته شدن، سد شدن، مسدود شدن ≠ باز شدن ۳. باز ایستادن، قطع شدن، متوقفشدن، موقوف شدن ۴. از کار افتادن، از حرکتبازماندن، بیحرکت شدن