کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگردانیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برگردانیده
/bargardānide/
معنی
۱. واژگونشده.
۲. برگشتدادهشده.
۳. واپسدادهشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برگردانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) bargardānide ۱. واژگونشده.۲. برگشتدادهشده.۳. واپسدادهشده.
-
برگردانیده
فرهنگ فارسی معین
(بَ گَ دِ) (ص مف .) 1 - برگشت داده ، رد کرده . 2 - واپس برده . 3 - پشت و رو کرده ، واژگون شده . 4 - ترجمه شده .
-
برگردانیده
لغتنامه دهخدا
برگردانیده . [ ب َ گ َ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) برگشت داده . ردکرده . پس آورده . (فرهنگ فارسی معین ). متکرَّر. (از منتهی الارب ): مَسحور؛ برگردانیده شده از حق . عَکم ؛ برگردانیده شدن از زیارت کسی . (از منتهی الارب ). || واپس برده . بازپس برده . || پشت و...
-
جستوجو در متن
-
برگردانده
لغتنامه دهخدا
برگردانده . [ ب َ گ َدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) برگردانیده . (فرهنگ فارسی معین ). ردشده . برگشت داده شده . رجوع به برگردانیده شود.
-
مقلوب
واژگان مترادف و متضاد
قلبشده، باژگونه، برگردانیده، وارونهشده، واژگون
-
مقلوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) برگردانیده شده ، وارونه شده .
-
محول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohavval ۱. واگذارشده.۲. [قدیمی] برگردانیدهشده؛ دگرگونشده.
-
معکوم
لغتنامه دهخدا
معکوم . [ م َ ] (ع ص ) برگردانیده شده . (ناظم الاطباء).
-
سجس
لغتنامه دهخدا
سجس . [ س َ ج ِ ] (ع ص ) آب رنگ برگردانیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
همهیم
لغتنامه دهخدا
همهیم . [ هَِ ] (ع اِ) شیر بیشه . || (ص ) خر برگردانیده آواز در سینه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
سواهم
لغتنامه دهخدا
سواهم . [ س َ هَِ ] (ع ص ) ابل سواهم ؛ شترانی که سفر آنها را برگردانیده و لاغر کرده باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
قیقاچ رفتن
لغتنامه دهخدا
قیقاچ رفتن . [ ق َ / ق ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) روی برگردانیده نشان کردن هدفی را. (یادداشت مؤلف ).
-
معزوقة
لغتنامه دهخدا
معزوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) زمینی که با مِعْزَق برای کشتکاری برگردانیده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
باشکون
لغتنامه دهخدا
باشکون . [ ش ِ ] (ص مرکب ) برگردانیده . مقلوب . صورتی از باژگون و واژگون . رجوع به باژگون و باشگون و باژگونه و واژگونه شود.