کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگرداندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برگرداندن
/bargardāndan/
معنی
۱. بازگردانیدن؛ برگشت دادن.
۲. رد کردن؛ پس آوردن؛ پس دادن؛ واپس بردن.
۳. پشتورو کردن؛ واژگون کردن.
۴. [مجاز] قی کردن: هرچه خورده بود برگرداند.
۵. ویران کردن؛ خراب کردن.
۶. [عامیانه، مجاز] نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن: کارهای اخیرش من را از او برگرداند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بازگرداندن، برگردانیدن
۲. برگشت دادن، بازگشتدادن، پس دادن
۳. وارو کردن
۴. پشتورو کردن
۵. واژگون کردن
۶. تغییر دادن
۷. ترجمه کردن
۸. بالا آوردن، استفراغ کردن، قی کردن
۹. واژگون کردن
۱۰. سرنگون کردن، به زمینانداختن
دیکشنری
avert, divert, return, invert, puke, regurgitate, render, retrieve, rewind, spew, turn, turnover, wheel
-
جستوجوی دقیق
-
برگرداندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازگرداندن، برگردانیدن ۲. برگشت دادن، بازگشتدادن، پس دادن ۳. وارو کردن ۴. پشتورو کردن ۵. واژگون کردن ۶. تغییر دادن ۷. ترجمه کردن ۸. بالا آوردن، استفراغ کردن، قی کردن ۹. واژگون کردن ۱۰. سرنگون کردن، به زمینانداختن
-
برگرداندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹برگردانیدن› bargardāndan ۱. بازگردانیدن؛ برگشت دادن.۲. رد کردن؛ پس آوردن؛ پس دادن؛ واپس بردن.۳. پشتورو کردن؛ واژگون کردن.۴. [مجاز] قی کردن: هرچه خورده بود برگرداند.۵. ویران کردن؛ خراب کردن.۶. [عامیانه، مجاز] نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن:...
-
برگرداندن
لغتنامه دهخدا
برگرداندن . [ ب َ گ َدَ ] (مص مرکب ) برگردانیدن . باژگونه کردن . منقلب کردن . اعاده دادن . برعکس کردن . رجوع به گرداندن شود.- برگرداندن انبار ؛ قپان کردن و کشیدن موجودی انبار را از گندم و جو و غیره تا وزن حقیقی آن معلوم شود.- برگرداندن دکان یا مغازه ...
-
برگرداندن
دیکشنری فارسی به عربی
استدع , انزعاج , ترجم , تفاد , دور , عکس , قيي
-
واژههای مشابه
-
رو برگرداندن
لغتنامه دهخدا
رو برگرداندن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رو برگردانیدن . رجوع به رو برگردانیدن شود.
-
بابیل برگرداندن
دیکشنری فارسی به عربی
مجرف
-
برگرداندن حکم صادره
دیکشنری فارسی به عربی
الغ
-
جستوجو در متن
-
bring back
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برگرداندن
-
resawing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برگرداندن
-
resweep
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برگرداندن
-
chape
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برگرداندن
-
رَجْعِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
برگرداندن او
-
وُر گردُنّن
لهجه و گویش بختیاری
vor-gardonnan برگرداندن.