کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگراییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برگراییدن
لغتنامه دهخدا
برگراییدن . [ ب َ گ َ / گ ِ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی بدست برای آزمودن سنگینی و سبکی آن . رَزَن . (از تاج المصادر بیهقی ). امتحان کردن . آزمودن : چو این بار آید سوی ما به جنگ ورا برگرایم ببینمْش سنگ . فردوسی .بفرمود کآن خواسته برگرای نگه کن چه بای...
-
جستوجو در متن
-
رزن
لغتنامه دهخدا
رزن . [ رَ ] (ع مص ) بدست برداشتن چیزی تا گرانی و سبکی وی معلوم گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اقامت کردن در جایی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برگراییدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از مصادر اللغه ٔ زوزنی )....
-
گراییدن
لغتنامه دهخدا
گراییدن . [ گ َ / گ ِ دَ ] (مص ) (از: گرای + یدن ، پسوند مصدری ). رغبت و خواهش و میل کردن . (از برهان ). متمایل بودن و شدن : چه نیکو سخن گفت دانش فزای بدان کت نه کار است کمتر گرای . ابوشکور.به کژی و ناراستی کم گرای جهان از پی راستی شد به پای . ابوشکو...