کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگذار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برگذار کردن
معنی
(بَ. گُ. کَ دَ) (مص م .) سپری کردن ، به پایان بردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برگذار کردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. گُ. کَ دَ) (مص م .) سپری کردن ، به پایان بردن .
-
برگذار کردن
لغتنامه دهخدا
برگذار کردن . [ ب َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انجام دادن . اجرا کردن . || بپایان بردن . (فرهنگ فارسی معین ). بانجام رسانیدن . ختم کردن . ورگذار کردن . خاتمه بخشیدن : عروسی را با صد تومان برگذار کردند. عزا را با سه نهار و یک هفته و یک چله برگذار کردند. ...
-
واژههای مشابه
-
برگذار شدن
لغتنامه دهخدا
برگذار شدن . [ ب َ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پایان یافتن . ختم شدن . انجام یافتن . بانجام رسیدن .(یادداشت دهخدا): پس از برگذار شدن مراسم حج . پس ازبرگذار شدن مراسم جشن . و رجوع به برگزار شدن شود.
-
واژههای همآوا
-
برگزار کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برپاداشتن، ترتیب دادن، برپا کردن، منعقد کردن ۲. انجام دادن ۳. ادا کردن، بهجا آوردن ۴. سپری کردن
-
برگزار کردن
لغتنامه دهخدا
برگزار کردن . [ ب َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برگذار کردن . به انجام رسانیدن . رجوع به برگذار کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
برگزار کردن
لغتنامه دهخدا
برگزار کردن . [ ب َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برگذار کردن . به انجام رسانیدن . رجوع به برگذار کردن شود.
-
ورگذار کردن
لغتنامه دهخدا
ورگذار کردن . [ وَ گ ُک َ دَ ] (مص مرکب ) برگذار کردن . به انجام رساندن .
-
برگزار شدن
لغتنامه دهخدا
برگزار شدن . [ ب َ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برگذار شدن . انجام یافتن . رجوع به برگذار کردن شود.
-
انجام دادن
لغتنامه دهخدا
انجام دادن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) تمام کردن و به آخر رسانیدن .(ناظم الاطباء). بپایان رسانیدن . کامل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). انجامانیدن . برگذار کردن . اتمام . (یادداشت مؤلف ). || اجرا کردن . عمل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). سامان دادن . (آنندراج ...
-
مسکن
لغتنامه دهخدا
مسکن . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) صاحب فقر و درویشی . (منتهی الارب ). مسکین شده . (از اقرب الموارد). و رجوع به اسکان شود. || مَرعی مسکن ؛ چراگاه سرسبز و انبوه که شخص در آن احتیاج به کوچ کردن نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || (اصطلاح فقه ) دراصطلاح فقهی ...
-
کاهیدن
لغتنامه دهخدا
کاهیدن . [ دَ ] (مص ) کاستن . کم شدن . نقصان یافتن . (برهان ) : از امروز تا سال هشتادوپنج بکاهدش رنج و ببالدش گنج . فردوسی .از آن زر بجایست و ما برگذارکه چون ما نکاهد وی از روزگار. فردوسی .ز اندوه نهفته جان بکاهدکاهیدن جان خود که خواهد؟ نظامی .شب پره...
-
روزگار
لغتنامه دهخدا
روزگار. (اِ مرکب ) از: روز + گار. (از غیاث اللغات ) در پهلوی روچکار مجموعه ٔ ایام . (فرهنگ فارسی معین ). ایام . زمان . وقت .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) مدت : بتا روزگاری برآید براین کنم پیش هرکس ترا آفرین . بوشکور.خور بشادی نوبهاری روزگارمی گس...