کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگذار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برگذار
/bargozār/
معنی
= برگزار
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برگذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) bargozār = برگزار
-
برگذار
لغتنامه دهخدا
برگذار. [ ب َ گ ُ ] (اِمص مرکب ) انجام . اجرا. (فرهنگ فارسی معین ). || عرض . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) انعام . عطیه . بخشش . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) : برده بودم پیش جانان تحفه ٔ جانم بدست برگذار مختصربوده نکرد از من قبول ...
-
واژههای مشابه
-
برگذار کردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. گُ. کَ دَ) (مص م .) سپری کردن ، به پایان بردن .
-
برگذار شدن
لغتنامه دهخدا
برگذار شدن . [ ب َ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پایان یافتن . ختم شدن . انجام یافتن . بانجام رسیدن .(یادداشت دهخدا): پس از برگذار شدن مراسم حج . پس ازبرگذار شدن مراسم جشن . و رجوع به برگزار شدن شود.
-
برگذار کردن
لغتنامه دهخدا
برگذار کردن . [ ب َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انجام دادن . اجرا کردن . || بپایان بردن . (فرهنگ فارسی معین ). بانجام رسانیدن . ختم کردن . ورگذار کردن . خاتمه بخشیدن : عروسی را با صد تومان برگذار کردند. عزا را با سه نهار و یک هفته و یک چله برگذار کردند. ...
-
واژههای همآوا
-
برگزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) bargozār = 〈 برگزار کردن〈 برگزار کردن: (مصدر متعدی)۱. انجام دادن؛ بهجا آوردن.۲. برپا داشتن.
-
برگزار
فرهنگ فارسی معین
(بَ گُ) (ص .) اجرا شده ، انجام شده .
-
جستوجو در متن
-
celebrant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جشن تولد، برگذار کننده
-
celebrants
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جشنواره ها، برگذار کننده
-
برگزار شدن
لغتنامه دهخدا
برگزار شدن . [ ب َ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برگذار شدن . انجام یافتن . رجوع به برگذار کردن شود.
-
برگزار کردن
لغتنامه دهخدا
برگزار کردن . [ ب َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برگذار کردن . به انجام رسانیدن . رجوع به برگذار کردن شود.
-
ورگذار کردن
لغتنامه دهخدا
ورگذار کردن . [ وَ گ ُک َ دَ ] (مص مرکب ) برگذار کردن . به انجام رساندن .