کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برکنار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برکنار کردن
مترادف و متضاد
معزول کردن، عزل کردن، خلع کردن، منفصل کردن ≠ منصوب کردن، برگماشتن
دیکشنری
dismiss, oust
-
جستوجوی دقیق
-
برکنار کردن
واژگان مترادف و متضاد
معزول کردن، عزل کردن، خلع کردن، منفصل کردن ≠ منصوب کردن، برگماشتن
-
واژههای مشابه
-
برکنار شدن
واژگان مترادف و متضاد
معزولشدن، عزل شدن، خلع شدن، منفصل شدن ≠ منصوب شدن
-
جستوجو در متن
-
خلع کردن
فرهنگ واژههای سره
برکنار کردن
-
عزل کردن
فرهنگ واژههای سره
برکنار کردن
-
منفصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
ازکار برکنار کردن، معزول کردن ≠ منصوب کردن
-
تنحیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تنحیَة] [قدیمی] tanhiye برکنار کردن؛ یکسو کردن.
-
عزل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'azl از کار بازداشتن؛ بیکار کردن؛ برکنار کردن.
-
ساقط کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برانداختن، برکنار کردن، معزول کردن ۲. انداختن، افکندن، سقط کردن، از بین بردن، زایل کردن
-
معزول کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکنار کردن، عزل کردن، خلع کردن، از کاربرکنار کردن، کنار گذاشتن، برداشتن ≠ منصوب کردن، گماشتن، برگماشتن ۲. دور کردن، جدا کردن
-
خلع کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکنار کردن، معزول کردن، منفصل کردن، عزل کردن ≠ گماشتن، برگماشتن، منصوب کردن ۲. کندن، برکندن، بیرون آوردن (لباس و )
-
مصروف داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعمال کردن، به کار بردن ۲. صرف کردن، مصروف کردن، خرج کردن ۳. برکنار داشتن، منصرف کردن
-
خلع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xal' ۱. عزل کردن کسی از شغل و عمل خود؛ برکنار کردن.۲. کندن؛ برکندن: خلع لباس.
-
معلق کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آویختن، آویزان کردن ۲. برکنار کردن، معزول کردن ۳. تعلیق ۴. به حال تعلیق درآوردن، معطل گذاشتن، معوق گذاشتن