کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برکناری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برکناری
مترادف و متضاد
انفصال، خلع، عزل ≠ انتصاب، برگماری
دیکشنری
deposition, outgoing
-
جستوجوی دقیق
-
برکناری
واژگان مترادف و متضاد
انفصال، خلع، عزل ≠ انتصاب، برگماری
-
recall1
برکناری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] برکنار کردن یک فرد انتخابشده از منصبش، پیش از پایان دورۀ مقرر، با برگزاری انتخابات مجدد
-
برکناری
لغتنامه دهخدا
برکناری . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برکنار. دوری . کناره گیری : پس ازبرکناری فلان از حکومت فلان جا... (یادداشت مؤلف ).
-
برکناری
دیکشنری فارسی به عربی
طرد
-
واژههای مشابه
-
recall election, representative recall
انتخابات برکناری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] انتخاباتی که به تقاضای جمعی از رأیدهندگان برای عزل فرد انتخابشده برگزار شود متـ . همهپرسی برکناری recall referendum
-
جستوجو در متن
-
brutifying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برکناری
-
منتظر خدمت
واژگان مترادف و متضاد
معلق، برکناری (موقت)
-
dismissal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اخراج، عزل، برکناری، مرخصی
-
dismissals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اخراج، عزل، برکناری، مرخصی
-
عزل
واژگان مترادف و متضاد
اخراج، انفصال، برکناری، خلع، منفصل ≠ استخدام
-
خلع
واژگان مترادف و متضاد
۱. اخراج، انفصال، برکناری، عزل ≠ نصب ۲. معزول، برکنار، مخلوع ≠ منصوب، برگماری ۳. در آوردن، ریشهکن کردن، کندن
-
انفصال
واژگان مترادف و متضاد
۱. انفکاک، تجزیه، جدایی، فصل، گسستگی ۲. مفارقت ۳. برکناری، خلع، عزل ۴. انقطاع، گسیختگی ≠ اتصال
-
بازنشستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bāznešastegi ۱. حالت بازنشسته بودن.۲. بازنشسته شدن.۳. برکناری از کار و خدمت در سن پیری.