کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برکة
معنی
تالا ب , درياچه , حوض درست کردن , استخر , ابگير , حوض , برکه , چاله اب , کولا ب , اءتلا ف چند شرکت با يک ديگر , اءتلا ف , عده کارمند اماده براي انجام امري , دسته زبده وکار ازموده , اءتلا ف کردن , سرمايه گذاري مشترک ومساوي کردن , شريک شدن , باهم اتحادکردن , گودال , چاله فاضل اب , دست انداز , مخلوط کردن , گل گرفتن , گل الود کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برکة
لغتنامه دهخدا
برکة. [ ] (اِخ )ابن حسام الدوله ، مکنی به ابوکامل و ملقب به زعیم الدولة. رجوع به زعیم الدوله ... شود. (یادداشت مؤلف ).
-
برکة
لغتنامه دهخدا
برکة. [ ب َ ک َ ] (ع اِ) یک دوشیدن از دوشیدن بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
برکة
لغتنامه دهخدا
برکة. [ ب ِک َ ] (ع اِ) سینه و پوست سینه ٔ شتر که در خفتن ملاصق زمین شود، یا جمع برک است ، یا برک سینه ٔ آدمی است وبرکة غیر آدمی ، یا برک باطن سینه است و برکة ظاهر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نوعی از نشست . (منتهی الارب ) (ناظم ...
-
برکة
لغتنامه دهخدا
برکة. [ ب ُ ک َ ] (ع اِ) مرغی است آبی ، خرد و سپیدرنگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، بُرک ، أبراک ، بُرکان ، بِرکان . || غوکها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دیت و تاوان و مانند آن (منتهی الارب ) یا مردان متحمل آن ...
-
برکة
لغتنامه دهخدا
برکة. [ب ِ ک َ ] (ع مص ) برخیزانیدن ناقه ٔ نشسته که شیرش ریزان باشد و دوشیدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
برکة
دیکشنری عربی به فارسی
تالا ب , درياچه , حوض درست کردن , استخر , ابگير , حوض , برکه , چاله اب , کولا ب , اءتلا ف چند شرکت با يک ديگر , اءتلا ف , عده کارمند اماده براي انجام امري , دسته زبده وکار ازموده , اءتلا ف کردن , سرمايه گذاري مشترک ومساوي کردن , شريک شدن , باهم اتحاد...
-
واژههای مشابه
-
برکه
واژگان مترادف و متضاد
آبانبار، آبدان، آبگیر، استخر، برم، تالاب، غدیر
-
برکه
فرهنگ واژههای سره
آبگیر، تالاب
-
برکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: برکَة] berke ۱. گودال آب؛ تالاب؛ استخر طبیعی.۲. [قدیمی] استخر.
-
برکه
فرهنگ فارسی معین
(بِ کِ) [ ع . برکة ] ( اِ.) آبگیر، تالاب .
-
برکه
لغتنامه دهخدا
برکه . [ ] (اِخ ) یمین . از خانان گوگ اردو از خاندان باتو یا خانان دشت قپچاق غربی (654 تا664 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ).
-
برکه
لغتنامه دهخدا
برکه . [ ب َ رَ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِمص )افزونی و فراخی و بسیاری . (مهذب الاسماء). افزونی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). برکت : کجا نبید است آنجا بود جوانمردی کجا نبیداست آنجایگه بود برکه . منوچهری .برکه بر عمر تو و مال تو و جان تو بادامر ام...
-
برکه
لغتنامه دهخدا
برکه . [ ب ِ ک َ ](اِخ ) دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. سکنه 112 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
-
برکه
دیکشنری فارسی به عربی
بحيرة , برکة