کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برچیننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برچیننده
دیکشنری فارسی به عربی
مصفي
-
جستوجو در متن
-
ملتقط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moltaqet برگزیننده؛ برچیننده.
-
مصفي
دیکشنری عربی به فارسی
حساب واريز کننده , برچيننده , از بين برنده
-
liquidator
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انحلال، حساب واریز کننده، از بین برنده، برچیننده
-
برچینا
لغتنامه دهخدا
برچینا. [ ب َ ] (نف مرکب ) جمعکننده و برچیننده . (ناظم الاطباء). فراهم کننده و جمعآورنده . (آنندراج ).
-
مجتلل
لغتنامه دهخدا
مجتلل . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) پشکل برچیننده برای آتش افروختن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برچیننده ٔ پشکل شتر برای آتش افروختن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برگیرنده ٔ بهترین چیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
لاقط
لغتنامه دهخدا
لاقط. [ ق ِ ] (ع ص ) رفوگر. || بنده ٔ آزاد کرده و ماقط بنده ٔ لاقط و ساقط بنده ٔ ماقط و منه بنو ساقطبن ماقطبن لاقط. (منتهی الارب ). || چیننده . برچیننده . از زمین برگیرنده .
-
متلحز
لغتنامه دهخدا
متلحز. [ م ُ ت َ ل َح ْ ح ِ ] (ع ص ) بخیل و دشوارخوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جامه برچیننده جهت سفر و یا جنگ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تلحز شود.
-
ملتقط
لغتنامه دهخدا
ملتقط. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) برچیننده و بردارنده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه فراهم می آورد و گرد می کند از همه و آنکه می چیند و از زمین برمی گیرد. (ناظم الاطباء) : این مزاجت در جهان منبسطوصف وحدت را کنون شد ملتقط. مولوی .|| آنکه هجوم می کند بر چیزی ب...
-
کمیش
لغتنامه دهخدا
کمیش . [ ک َ ] (ع ص ) مرد تیزرو و سبک و کافی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد تیزرو. (از اقرب الموارد). || اسب خردنره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مادیان خردپستان . (ناظم الاطباء). اسب خردپستان . (از اقرب الموارد). ||...
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (نف ) مخفف چیننده . رجوع به چیننده و نیزرجوع به ترکیبات ذیل در معانی و ردیفهای خود شود.- پاورچین پاورچین رفتن ؛ قدم آهسته و یواش رفتن . با تأنی و طمأنینه رفتن . آهسته و بی صدا گام برداشتن . || برگزیننده . انتخاب کننده .- دست چین کردن ؛ انتخ...