کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برچیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برچیدن
/barčidan/
معنی
۱. [مجاز] بههم زدن و از میان بردن یک شرکت، حکومت، و مانندِ آن.
۲. [مجاز] برهم پیچیدن و جمع کردن بساط و دستگاهی.
۳. [قدیمی] دانهدانه برداشتن چیزی از روی زمین.
۴. [قدیمی] برگزیدن و برداشتن چیزهای مرغوب و پسندیده از میان تودۀ چیزی.
۵. دانه چیدن مرغ از روی زمین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دانه چیدن
۲. انتخاب کردن، برگزیدن، گزینش کردن
۳. جمعآوری کردن، جمع کردن، گرد آوردن
۴. تعطیل کردن، منحل کردن
دیکشنری
abolition
-
جستوجوی دقیق
-
برچیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دانه چیدن ۲. انتخاب کردن، برگزیدن، گزینش کردن ۳. جمعآوری کردن، جمع کردن، گرد آوردن ۴. تعطیل کردن، منحل کردن
-
برچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹ورچیدن، برچدن› barčidan ۱. [مجاز] بههم زدن و از میان بردن یک شرکت، حکومت، و مانندِ آن.۲. [مجاز] برهم پیچیدن و جمع کردن بساط و دستگاهی.۳. [قدیمی] دانهدانه برداشتن چیزی از روی زمین.۴. [قدیمی] برگزیدن و برداشتن چیزهای مرغوب و پسندیده از ...
-
برچیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - دانه چیدن . 2 - برگزیدن . 3 - جمع کردن . 4 - تعطیل کردن ، منحل کردن .
-
برچیدن
لغتنامه دهخدا
برچیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برچدن . چیدن . رجوع به چیدن و برچدن شود. || انتخاب کردن . برگزیدن . منتخب کردن . (ناظم الاطباء) : برچید او را از میان امتی که شراره ریزاست آتشش . (تاریخ بیهقی ص 308). صلوة باد بر او و بر آلش و سلام از فاضلترین نسبی وبرچ...
-
برچیدن
دیکشنری فارسی به عربی
صف
-
واژههای مشابه
-
رخت برچیدن
لغتنامه دهخدا
رخت برچیدن . [ رَ ب َ دَ ] (مص مرکب ) کوچ کردن و رحلت نمودن . (ناظم الاطباء). || برگرفتن و جمع کردن کالا و متاع به عزم رفتن و ترک محل گفتن : رخت برچید ز سودای من آن عشوه فروش سر بازار دگر می طلبد دانستم .کمال خجندی .
-
لب برچیدن
لغتنامه دهخدا
لب برچیدن . [ ل َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) به گریه درآمدن کودک .آغاز گریه کردن کودک . در آغاز گریه تشنجی در لبها پیدا آمدن . حالتی که در شروع گریه خاصه برای اطفال درلب دست دهد. حالتی از انقباض که پیش از گریستن بر لب افتد. پیدا آمدن حالتی در لب پیش از گریس...
-
دانه برچیدن
لغتنامه دهخدا
دانه برچیدن .[ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) دانه برداشتن . (آنندراج ). فروگرفتن حبه های حبوب و چینه از زمین یکایک . التقاط. (منتهی الارب ): نقر؛ دانه برچیدن مرغ . (دهار).
-
داغ برچیدن
لغتنامه دهخدا
داغ برچیدن . [ ب َ دَ ](مص مرکب ) دور کردن داغ (؟) (آنندراج ) : مرهم طلبم ز سینه داغم برچین از زهر بنالم شکرم پیش انداز.ظهوری .
-
برچیدن، ورچیدن
لهجه و گویش تهرانی
جمع کردن
-
جستوجو در متن
-
منحل کردن
فرهنگ واژههای سره
برچیدن
-
برچدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] barčedan = برچیدن
-
بساط را جمع کردن
لهجه و گویش تهرانی
برچیدن