کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برونزیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ectozoa
برونزیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] گروهی از انگلها که در خارج از بدن میزبان خود زندگی میکنند
-
واژههای مشابه
-
زیان
واژگان مترادف و متضاد
آسیب، اضرار، تغابن، خسارت، خسران، صدمه، ضرر، غبن، فسوس، گزند، لطمه، مضرت ≠ بهره، سود، منفعت، نفع
-
زیان
لغتنامه دهخدا
زیان . (اِ) نقصان . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نقصان و ضرر و خسارت و کمی . (از ناظم الاطباء). ضرر (مادی یا معنوی ). خسارت . مقابل سود و نفع. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «زیان » ، اوستا «زیانی » ، «زیانا» (ضرر)، سانسکریت «جینه » (ظ...
-
زیان
لغتنامه دهخدا
زیان . (اِمص ) زندگانی کردن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زیستن . (ناظم الاطباء). || (نف ) زینده و زندگانی کننده . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ فارسی معین ). زیست کننده . (ناظم الاطباء). اسم فاعل از زیستن . (حاشیه ...
-
زیان
لغتنامه دهخدا
زیان . (ع اِ) آنچه بدان آرایند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر آنچه بدان آرایند و آرایش کنند و زینت . (ناظم الاطباء).
-
زیان
لغتنامه دهخدا
زیان . [ زَ ] (ع ص ) قمر زیان ؛ قمر نیکو و خوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ماه نیکو و خوب . (ناظم الاطباء).
-
زیان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - خسارت . 2 - آسیب . 3 - کاستی .
-
زیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ziyān] ziyān ۱. نقصان.۲. [مقابلِ سود] خسارت؛ ضرر.
-
زیان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ زیاندن) [قدیمی] ziyān = زیاندن
-
زیان
دیکشنری فارسی به عربی
اذي , خسارة , شر , ضعف , غرامة , مرض
-
زیان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zarar طاری: ziyân طامه ای: zarar طرقی: zarar / ziyun کشه ای: zarar / ziyun نطنزی: zarar / ziyun
-
برون
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیرون، خارج ≠ درون ۲. ظاهر، برونه ≠ باطن، درونه ۳. مستثنا
-
برون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ بیرون، مقابلِ درون] borun = بیرون
-
برون
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) بیرون ، خارج .