کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برونزد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برون
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (حر اض .) برای ، به جهت .
-
برون
لغتنامه دهخدا
برون . [ ب َرْ رو ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند، گوسفندی و بزی که پیشاپیش گله راه رود. (از برهان ). نهاز. || بز کوهی . (برهان ).
-
برون
لغتنامه دهخدا
برون . [ ب ِ / ب ُ ] (ص ، ق ، اِ) مخفف بیرون . (برهان ). ضددرون . (شرفنامه ٔ منیری ). خارج و ظاهر. (ناظم الاطباء). ظاهر، مقابل باطن . منظر، مقابل مخبر : سر و بن چون سر و بن پنگان اندرون چون برون باتنگان . بوشکور.فرستاد باید فرستاده ای درون پر ز مکر و...
-
برون
لغتنامه دهخدا
برون . [ ب ُ ] (اِ) مطلق حلقه عموماً، و حلقه ٔ بینی شتر خصوصاً. (از برهان ).
-
برون
لغتنامه دهخدا
برون . [ ب ُ ] (اِخ ) مرکز دهستان بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . سکنه ٔ آن 325 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و ذرت است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
-
برون
لغتنامه دهخدا
برون . [ ب ُ ] (اِخ ) یکی از دهستان های ششگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . هوای آن در قسمتهای کوهستانی معتدل و در جلگه گرمسیر است . این دهستان از 9ده تشکیل شده و دارای 3496 تن سکنه است . در این دهستان معدن آب گرمی وجود دارد که مورد استفاده ٔ اهالی ش...
-
بُروْن
لهجه و گویش گنابادی
borwn در گویش گنابادی یعنی دشت پر خار ، جایی که زیاد خار در آنجا میروید و مستعد رویش خار است ، نام یکی از روستاهای گناباد
-
برون
دیکشنری فارسی به عربی
بدون , خارج
-
بَرُون
لهجه و گویش بختیاری
barun برهها.
-
برون
واژهنامه آزاد
بیرون
-
برون
واژهنامه آزاد
بُروْن:(borwn) در گویش گنابادی یعنی دشت پر خار ، جایی که زیاد خار در آنجا میروید و مستعد رویش خار است. نام یکی از روستاهای گناباد
-
external-external trip
سفر برون ـ برون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] سفری که هر دو سر آن، یعنی مبدأ و مقصد، خارج از محدودۀ مشخص باشد متـ . سفر دوسربرون
-
نشان زد
لغتنامه دهخدا
نشان زد. [ ن ِ زَ ] (ن مف مرکب ) مؤلف آنندراج آرد: «نشان زد: مقرر و معین . از فرهنگی نوشتم ». ظاهراً مؤلف فرهنگ منقول عنه به سیاق «نام زد» این ترکیب را ساخته است .
-
Z-value
عدد زِد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← ثابت مقاومت گرمایی
-
چشم زد
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (اِ.) 1 - مهرة سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم به گردن کودک آویزند. 2 - کنایه از: زمان بسیار کم .