کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بروز دادن
لغتنامه دهخدا
بروز دادن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن .(ناظم الاطباء). فاش کردن رازی را. (یادداشت دهخدا). || اقرار کردن به گناهی . اعتراف و اذعان کردن به سرقتی و مانند آن . (یادداشت دهخدا). || نمودن سارق مال مسروقی را. (یادداشت دهخدا).
-
بروز کردن
لغتنامه دهخدا
بروز کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن و آشکار گشتن .
-
بروز مرض
دیکشنری فارسی به عربی
وصول
-
بُروز دادن
لهجه و گویش بختیاری
boruz dâdan بروز دادن، اعتراف کردن.
-
بروز دادن
لهجه و گویش تهرانی
آشکار کردن،اعتراف کردن، مقر آمدن، اقرار کردن،لودادن
-
موکول بروز دیگر شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اجل (مع الشد)
-
ظهور و بروز
فرهنگ گنجواژه
پیدایش.
-
از بروز احساسات جلوگیری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
امنع
-
مانع بروز اصطکاک (برخور) میان دو طرف شد
دیکشنری فارسی به عربی
مَنَعَ حُدوثَ احتکاکٍ بَينَ الجانِبَينِ
-
واژههای همآوا
-
بروض
لغتنامه دهخدا
بروض . [ ب َ ] (ع ص ) چاهی که اندک اندک آب دهد. (منتهی الارب ). بئربروض ؛ چاه اندک آب . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
بروض
لغتنامه دهخدا
بروض . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَرض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برض شود.
-
بروض
لغتنامه دهخدا
بروض . [ ب ُ ] (ع مص ) اندک برآمدن آب از چشمه . (از منتهی الارب ). بَرض . (اقرب الموارد). و رجوع به برض شود. || دمیدن «بارض » از زمین . (از منتهی الارب ). روییدن گیاه از زمین پیش از آنکه جنس آن معلوم باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به بارض شود.
-
جستوجو در متن
-
عرصام
لغتنامه دهخدا
عرصام . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عَراصِم . عَرصم . رجوع به عراصم و عرصم شود.
-
عرصتان
لغتنامه دهخدا
عرصتان . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عرصة (در حال رفع). رجوع به عرصة شود. || (اِخ ) دو فضاء است در عقیق مدینه که آنرا عصة الصغری و عرصة الکبری گویند. (از منتهی الارب ). دو بقعه است در عقیق مدینه ، کبری و صغری . (از اقرب الموارد). در عقیق است از نواحی ...