کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بروجرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بروجرد
فرهنگ واژههای سره
بروگرد
-
بروجرد
لغتنامه دهخدا
بروجرد. [ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) (شهرستان ...) یکی از شهرستان های استان ششم کشور بوده و محدود است از شمال به شهرستان ملایر، از جنوب و مغرب به شهرستان خرم آباد، از مشرق به شهرستان اراک . هوای شهرستان معتدل و سالم و میزان بارندگی آن بطور متوسط در سال 45 سانت...
-
بروجرد
لغتنامه دهخدا
بروجرد. [ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) وروجرد. وروگرد. ولوگرد. بروگرد . شهرکیست خرم [ از جبال ] و بانعمت ، و از وی زعفران و میوه ٔ نیک خیزد. (حدود العالم ، ذیل بروگرد). شهری است بین همدان و کرج ، اول قریه ای بود بعد بزرگ شد. (از مراصدالاطلاع ). لقب این شهر دارال...
-
واژههای مشابه
-
مسجد جامع بروجرد
لغتنامه دهخدا
مسجد جامع بروجرد. [ م َ ج ِ دِ م ِ ع ِ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) مسجدی است قدیمی که به مرور ایام بر بناهای آن افزوده شده است . گنبد جنوبی آن از بناهای دوره ٔ سلجوقی و محتملاً در عهد برکیارق ، و شاید به امر وی ساخته شده است . در سردر غربی سنگ نوشته هایی از عهد...
-
جستوجو در متن
-
ولوگرد
لغتنامه دهخدا
ولوگرد. [ وُ گ ِ ] (اِخ ) بروجرد. رجوع به بروجرد شود.
-
broguer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بروجرد
-
بروگرد
لغتنامه دهخدا
بروگرد. [ ب ِ گ ِ ] (اِخ ) بروجرد، که شهری است نزدیک همدان . رجوع به بروجرد شود.
-
ناسکدین
واژهنامه آزاد
محله ای واقع در شهر بروجرد.
-
آبسرد
لغتنامه دهخدا
آبسرد. [ ب ِ س َ ] (اِخ ) نام محلی بر کنار راه خرّم آباد به بروجرد میان چغلوندی و بروجرد، و فاصله ٔ آن تا خرم آباد 7600 گز است .
-
زارم
لغتنامه دهخدا
زارم . [ رِ ] (اِخ ) دیهی است از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد در 15هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 26500 گزی خاور راه بروجرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
بروجردی
لغتنامه دهخدا
بروجردی . [ ب ُ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بروجرد که شهری است از بلاد جبل . (از الانساب سمعانی ). رجوع به بروجرد شود. || آنچه منسوب و مربوط به بروجرد باشد چون چیت و برنج و غیره . || قسمی قفل پیچ . (یادداشت دهخدا).
-
وروگرد
لغتنامه دهخدا
وروگرد. [ وُ گ ِ ] (اِخ ) بروجرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
کرزه لنگ
لغتنامه دهخدا
کرزه لنگ . [ ک ِ زَ / زِ ل ِ ] (اِ) خرچنگ در لهجه ٔ بختیاری . (یادداشت مؤلف ). کِرجِلِنگ در تداول دهقانان اطراف بروجرد. کِرجِنگ در تداول مردم بروجرد.