کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بره بندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بره بند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بربند› [قدیمی] bar[r]eband ۱. کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند.۲. [مجاز] کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد؛ ماهر؛ زبردست: ◻︎ چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر برهبند سخن (ظهوری: لغتنامه: برهبند).
-
جوش بره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ یا رِ) (اِمر.) آشی است که آن را از خمیر گندم به شکل قطعات مثلث و مربع سازند و از گوشت و سبزی و مصالح دیگر پر کنند و در آب جوشانند و ماست و کشک بر آن ریخته صرف کنند.
-
چراغ بره
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ رِ) (اِمر.) نک چراغواره .
-
ابن بره
لغتنامه دهخدا
ابن بره . [اِ ن ُ ب ُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) نان . خبز. (المزهر).
-
جوش بره
لغتنامه دهخدا
جوش بره . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ مرکب )نام آشی است مشهور که آنرا از خمیر به اندام مثلث ومربع طولانی ساخته ، از گوشت و سبزی و مصالح پر کنند و در آب جوشانند و ماست و کشک بر بالای آن ریخته بخورند، و با جیم و بای فارسی (چوش پره ) آمده است . جوشن بره . (از ب...
-
دم بره
لغتنامه دهخدا
دم بره . [ دُ ب َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد. آب آن از چشمه . سکنه ٔ آن 180 تن . ساکنان از طایفه ٔ بوالی هستند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دنب بره
لغتنامه دهخدا
دنب بره . [ دُم ْ ب ِ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) دنبره . طنبور. (یادداشت مؤلف ). طنبور معرب از دنب بره ٔ فارسی است . (از المعرب جوالیقی ص 225). رجوع به طنبور و دنبره شود.
-
دنبه بره
لغتنامه دهخدا
دنبه بره . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دنباله ٔ بره . || کنایه از هر چیز نرم و لطیف . (لغت محلی شوشتر). || اصل کلمه ٔطنبور، نوعی از رودجامه ها یعنی ذات الاوتار است . طنبور. طنبار. دنب بره . (یادداشت مؤلف ). یک نوع سازی...
-
زبان بره
لغتنامه دهخدا
زبان بره . [ زَ ب َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که برگ آن بزبان بره شبیه است و به عربی لسان الحمل گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی است که اطلاق شکم بازدارد و آنرا چرغول و چرغون و خرگوشک و خرغون نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی است که آنر...
-
ناخن بره
لغتنامه دهخدا
ناخن بره . [ خ ُ ب ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مِقَص ّ. (زمخشری ). ناخن بر. ناخن چین . ناخن پیرای . ناخن گیر.
-
لنگ بره
لغتنامه دهخدا
لنگ بره . [ ل ِ ب َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قسمی از آش است که از آرد گندم میسازند و بر ران نهاده مثل رسن می تابند و بریان کرده در گوشت می پزند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
اشپه بره
لغتنامه دهخدا
اشپه بره . [ اَ پ َ ب َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از ایرانیان در کتیبه ٔ سارگُن این نام بمعنی اسپ بر (مقصود سواراست ). رجوع به تاریخ کرد یاسمی ص 57، 59 و 60 شود.
-
بره انار
لغتنامه دهخدا
بره انار. [ ب َ رَ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . ساکنان این ده از طایفه ٔ گرمی هستند و در سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6).
-
بره بند
لغتنامه دهخدا
بره بند. [ ب َرْ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) آن که یا آنچه بره را بندد. || کسی که گوسفند و قوچ جنگلی را در آخور بندد و او را پروار کند. (فرهنگ فارسی معین ). پرواربند. || تجربه کار و ماهر. (غیاث ) (آنندراج ). کارآزموده . حاذق . باوقوف . (ناظم الاطباء). ز...
-
بره جیلا
لغتنامه دهخدا
بره جیلا. [ ب َ رَ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوه دشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 240 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات است . اهالی این ده از طایفه ٔ گومه میباشند و در سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6).