کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برهنه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
nakedize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برهنه شدن
-
انکشاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ کِ) [ ع . ] (مص ل .) برهنه شدن ، آشکار شدن .
-
حفوة
لغتنامه دهخدا
حفوة. [ ح ِ وَ ] (ع مص ) حفی . برهنه پای رفتن . برهنه پا شدن . (دهار). پای برهنه شدن . (زوزنی ).|| سوده پای گردیدن .
-
انکشاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enkešāf ۱. آشکار شدن؛ پدیدار شدن.۲. کشف کردن.۳. [قدیمی] برهنه شدن.
-
تعری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'arri برهنه شدن؛ لباس از تن درآوردن.
-
انحسار
لغتنامه دهخدا
انحسار. [ اِ ح ِ ] (ع مص ) برهنه شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برهنه شدن چیزی .(تاج المصادر بیهقی ). انکشاف . (از اقرب الموارد).
-
تکشف
لغتنامه دهخدا
تکشف . [ ت َ ک َش ْ ش ُ ] (ع مص ) برهنه شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برهنه و گشاده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آشکار شدن چیزی . (از اقرب الموارد). || پر کردن برق آسمان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اق...
-
انهلاب
لغتنامه دهخدا
انهلاب . [ اِ هَِ ] (ع مص ) برکنده گردیدن موی . (منتهی الارب ). برهنه شدن از کاسموی . برکنده شدن کاسموی . (ناظم الاطباء). برکنده موی شدن . (منتهی الارب ).
-
اختزاق
لغتنامه دهخدا
اختزاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اختزاق سیف ؛ برهنه شدن شمشیر.
-
اصلع
دیکشنری عربی به فارسی
طاس , بيمو , کل , برهنه , بي لطف , ساده , بي ملا حت , عريان , کچل , طاس شدن
-
حفیة
لغتنامه دهخدا
حفیة. [ ح ِ ی َ ] (ع مص ) حفوة. برهنه پای شدن . برهنه پائی . پابرهنگی . || سودگی پای آدمی و سپل شتر و سم ستور. سوده شدن پای و سپل و سم . (اقرب الموارد). رجوع به حفوة شود.
-
جلهة
لغتنامه دهخدا
جلهة. [ ج َ هََ ] (ع مص ) برهنه شدن پیش سر از موی . (منتهی الارب ). رجوع به جَلَه شود.
-
حسر
لغتنامه دهخدا
حسر. [ ح َ ](ع مص ) برهنه کردن . (منتهی الارب ). برهنه و آشکار کردن . برهنه کردن اندامی از اندامهای خویش . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برهنه کردن اندامی . (مهذب الاسماء). || رنجه کردن . (ترجمان عادل بن علی ). رنجانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب ...
-
انسراح
فرهنگ فارسی معین
(اِ س ِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) واکرده شدن موی و فروهشته گردیدن . 2 - به پشت خوابیدن و پ اها را از هم گشاده کردن . 3 - برهنه شدن . 4 - (اِمص .) روانی ، آسانی .
-
حفی
لغتنامه دهخدا
حفی . [ ح َف ْی ْ ] (ع مص ) حفوة. برهنه پای رفتن . (ازاقرب الموارد). || سوده پای گردیدن . سوده شدن پای . || سوده شدن سم ستور. (زوزنی ).