کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برهم نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برهم نهادن
لغتنامه دهخدا
برهم نهادن . [ ب َ هََ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بروی یکدیگر گذاشتن . (یادداشت دهخدا). یکی را بر زبر دیگری جای دادن . (یادداشت دهخدا). اًطباق . (منتهی الارب ). تَخصیف . تَنضید. (تاج المصادر بیهقی ). خَصف . (دهار). رَکم . (ترجمان القرآن جرجانی ). ضَم ...
-
برهم نهادن
دیکشنری فارسی به عربی
اغلق
-
واژههای مشابه
-
درهم برهم،درهم و برهم
لهجه و گویش تهرانی
بهمریخته،مخلوط
-
برهم زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به همزدن، زیرورو کردن، مخلوط کردن ۲. پراکنده کردن، پراکنده ساختن، آشفته کردن، پریشان کردن ۳. از نظم انداختن، ایجاد اختلال کردن، بینظم کردن، مختل کردن ۴. خراب کردن
-
برهم آمدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ← برهم آمدن دندانها
-
interaction 1
برهمکنش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] انتقال و تبادل انرژی میان دو ذره یا بین ذره و موج
-
overlay
برهمگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] برهمنمایی یک نوشته یا تصویر بر روی تصویر دیگر
-
superimposition
برهمنمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] جلوهای تصویری در سینما و تلویزیون که در آن دو یا چند تصویر بر روی هم قرار گیرند و بهطور همزمان با هم نمایش درآیند
-
superimposed
برهمنموده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ویژگی دو یا چند تصویر که بر روی هم قرار گیرند و بهطور همزمان به نمایش درآیند
-
superposition
برهمنهشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] اصلی که بر پایۀ آن لایههای باستانی از پایین به بالا توالی قدیم به جدید نهشتهها را نشان میدهد متـ . اصل برهمنهشت law of superposition
-
برهم بسته
فرهنگ فارسی معین
(بَ هَ. بَ تِ) (ص .) مجعول ، ساختگی .
-
برهم خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ دَ) (مص ل .) پریشان شدن ، مضطرب شدن .
-
برهم زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .) 1 - مضطرب کردن . 2 - پریشان کردن . 3 - سرنگون کردن .
-
درهم برهم
لغتنامه دهخدا
درهم برهم . [ دَ هََ ب َ هََ ] (ص مرکب ) درهم و برهم . پریشان و بی نظام . (آنندراج ). در هرج و مرج افتاده و پریشان شده . (ناظم الاطباء). آشفته . مشوش . شلوغ پلوغ . ریخته پاشیده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || ویران و خراب . (ناظم الاطباء).