کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برهم شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برهم نشاندن
لغتنامه دهخدا
برهم نشاندن . [ ب َ هََ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) برهم نشانیدن . یکی را بر زبر دیگری گذاشتن . (یادداشت دهخدا). اِلباد. (تاج المصادر بیهقی ). تَراکب . (ترجمان القرآن جرجانی ). تَلبید. رَکم . (تاج المصادر بیهقی ).
-
برهم خوردگی
لغتنامه دهخدا
برهم خوردگی . [ ب َ هََ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) پریشانی . درهمی . (فرهنگ فارسی معین ). || فساد و فتنه و آشوب . (ناظم الاطباء). || اضطراب . تشویش . (فرهنگ فارسی معین ).
-
برهم زدگی
لغتنامه دهخدا
برهم زدگی . [ ب َ هََ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل برهم زدن : سَطَع؛ دست برهم زدگی . (منتهی الارب ). || اغتشاش . پریشانی . آشفتگی . غوغا. فساد. فتنه . آشوب . اضطراب . (ناظم الاطباء).
-
برهم نشسته
لغتنامه دهخدا
برهم نشسته . [ ب َ هََ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) متراکم . متراکمة. (یادداشت دهخدا). هضیم . (ترجمان القرآن جرجانی ). || تاریکی هنگفت و ستبر. (ناظم الاطباء).
-
برهم زدن
دیکشنری فارسی به عربی
انقلاب , حل , زعزع , فوضي , لطمة ، إرْباک
-
برهم نهادن
دیکشنری فارسی به عربی
اغلق
-
برهم خوردگی
دیکشنری فارسی به عربی
حل
-
چشم برهم
لهجه و گویش تهرانی
چشم بسته
-
interaction representation, interaction picture
نمایش برهمکنشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نوعی توصیف مکانیک کوانتومی که در آن رفتار زمانی از دو بخش عملگرها و بُردارهای حالت تشکیل میشود
-
law of superposition
اصل برهمنهشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← برهمنهشت
-
superposition principle
اصل برهمنهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] اصلی که براساس آن اگر چند موج در محیطی منتشر شوند، جابهجایی کل محیط در هر نقطه با حاصلِجمع جابهجاییهای ایجادشده توسط هر موج در آن نقطه برابر است
-
occlude
برهم آمدن دندانها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] تماس دندانهای فک پایین با دندانهای فک بالا متـ . برهم آمدن
-
hydrophobic interaction
برهمکنش آبگریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] تمایل گروههای غیرقطبی برای قرار گرفتن در کنار هم در یک محیط آبی
-
fundamental interaction
برهمکنش بنیادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هریک از نیروهای بنیادی که ذرات بنیادی متقابلاً بر یکدیگر وارد میکنند
-
interatomic interaction
برهمکنش بینِاتمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] نیروی بین اتمها در بلور یا مولکول