کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنشستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برنشستن
/barnešastan/
معنی
۱. سوار شدن بر اسب.
۲. نشستن بر تخت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
lounge
-
جستوجوی دقیق
-
برنشستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] barnešastan ۱. سوار شدن بر اسب.۲. نشستن بر تخت.
-
برنشستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ شَ تَ) (مص ل .) 1 - سوار شدن . 2 - نشستن بر تخت شاهی .
-
برنشستن
لغتنامه دهخدا
برنشستن . [ ب َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) سوار شدن . (از برهان ) (غیاث ) (آنندراج ).رکوب . (از تاج المصادر بیهقی ). رکب : هرگاه خزینه دار ملک برنشستی و جایی رفتی و یوسف با او بودی ... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). نصر سیار... آخرسالار خویش را بخواند و گفت فل...
-
جستوجو در متن
-
برنشسته
لغتنامه دهخدا
برنشسته . [ ب َ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از برنشستن . سوارشده و بالانشسته . (ناظم الاطباء). رجوع به برنشستن در تمام معانی شود.
-
مصاهوة
لغتنامه دهخدا
مصاهوة. [ م ُ هََ وَ ] (ع مص ) بر صهوه ٔ اسب برنشستن و سوار شدن . (از منتهی الارب ).
-
رکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rokub ۱. سوار شدن؛ برنشستن.۲. سواری.۳. (اسم) [جمعِ راکب] = راکب
-
ورنشستن
لغتنامه دهخدا
ورنشستن . [ وَ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) بر اسب و کشتی سوار شدن . (آنندراج ). برنشستن و سوار شدن بر اسب و یا بر گردون و برنشستن بر کشتی و جهاز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
رکب
لغتنامه دهخدا
رکب . [ رَ ک َ ] (ع مص ) برنشستن برمرکب . (از ناظم الاطباء). برنشستن . (دهار). || گناه ورزیدن . (از ناظم الاطباء). || کلان زانو گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
همص
لغتنامه دهخدا
همص . [ هََ ] (ع مص ) گوشت خوردن . || بر زمین افکندن کسی را. || برنشستن بر کسی و کشتن . (از منتهی الارب ).
-
قعا
لغتنامه دهخدا
قعا. [ ق َ ] (ع مص ) بلند گردیدن سر بینی و برنشستن بر استخوان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
اقماخ
لغتنامه دهخدا
اقماخ . [ اِ ] (ع مص ) بزرگ منشی نمودن و تکبر کردن و مانند متکبران برنشستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اهتماص
لغتنامه دهخدا
اهتماص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برنشستن بر کسی و کشتن آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
پای بزین اندرآوردن
لغتنامه دهخدا
پای بزین اندرآوردن . [ ب ِ اَ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) سوار شدن . برنشستن . رکوب .
-
درنشستنی
لغتنامه دهخدا
درنشستنی . [ دَ ن ِ ش َ ت َ ] (ص لیاقت ) هر چیز لایق سواری . (ناظم الاطباء). ولی صحیح آن می نماید که «برنشستنی » باشد، چه برنشستن به معنی سوار شدن بر اسب است .