کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنشست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برنشست
معنی
( ~. نِ شَ) 1 - ( اِ.) اسب . 2 - زمین . 3 - (اِمص .) سوارکاری ، سواری .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برنشست
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ شَ) 1 - ( اِ.) اسب . 2 - زمین . 3 - (اِمص .) سوارکاری ، سواری .
-
برنشست
لغتنامه دهخدا
برنشست . [ ب َ ن ِ ش َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) سوار شدن . (غیاث ). سواری کردن . رکوب : همه داردش [ فرزند را ] تا شود چیره دست بیاموزدش خوردن و برنشست . دقیقی .سپیدزرده برنشست ملوک را شاید. (نوروزنامه ). رِداف ؛ جای برنشست ردیف بر ستور. رکاب ؛ ا...
-
جستوجو در متن
-
رکبة
لغتنامه دهخدا
رکبة. [ رِ ب َ ] (ع اِ) نوعی از برنشست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برنشست . اسم است رکوب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برنشست . (ناظم الاطباء). رجوع به رکوب شود.
-
نیوزاد
لغتنامه دهخدا
نیوزاد. [ نیوْ ] (ص مرکب ) پهلوان زاده . پهلوان نسب : نوازید و مالید و زین برنهادبرو برنشست آن یل نیوزاد.فردوسی .
-
سیساء
لغتنامه دهخدا
سیساء. (ع اِ) جای پیوند مهره های پشت . || جای برنشست از ستور. || سر کتف اسب .مهره ٔ پشت خر. ج ، سیاسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مرکب ساختن
لغتنامه دهخدا
مرکب ساختن . [ م َ ک َ ت َ ](مص مرکب ) برنشست قرار دادن . وسیله ٔ سواری ساختن . اقتعاد؛ ستور را مرکب خویش ساختن . (المصادر زوزنی ).
-
برنشستن
لغتنامه دهخدا
برنشستن . [ ب َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) سوار شدن . (از برهان ) (غیاث ) (آنندراج ).رکوب . (از تاج المصادر بیهقی ). رکب : هرگاه خزینه دار ملک برنشستی و جایی رفتی و یوسف با او بودی ... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). نصر سیار... آخرسالار خویش را بخواند و گفت فل...
-
پیل نشین
لغتنامه دهخدا
پیل نشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) که بر پیل نشیند. که پیل مرکب دارد. که برنشست وی فیل باشد : ملک پیل دل پیلتن پیل نشین بوسعیدبن ابوالقاسم بن ناصردین . منوچهری .|| (اِ مرکب ) جای نشستن فیل .
-
رسالت پرست
لغتنامه دهخدا
رسالت پرست . [ رِ ل َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) رسالت پرستنده . پیغام پرست : به عزت رسول رسالت پرست در ایوان قیصر بصف برنشست .هاتفی (از آنندراج ).
-
زبردست شدن
لغتنامه دهخدا
زبردست شدن . [ زَ ب َ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قوی شدن . توانا شدن و بدست آوردن قوت و قدرت : زبر دست شد مردم زیردست بکین مرد دینی بزین برنشست .فردوسی .
-
رداف
لغتنامه دهخدا
رداف . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ ردیف . (المنجد) (از اقرب الموارد). || جای برنشست ردیف بر ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تَرْک . (یادداشت مؤلف ).
-
سیب زار
لغتنامه دهخدا
سیب زار. (اِ مرکب ) بوستان و باغ درخت سیب و جایی که پر از درخت سیب است . (ناظم الاطباء) : دیگر روز هم بار نداد و برنشست و بر جانب سیب زار بباغ فیروزی رفت . (تاریخ بیهقی ).
-
سیاسی
لغتنامه دهخدا
سیاسی . (ع اِ) ج ِ سیساء، جای پیوند مهره های پشت و جای برنشست و از ستور و سر کتف اسب و مهره ٔ پشت خر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (ص نسبی ) منسوب بسیاست .
-
پرخاش دیده
لغتنامه دهخدا
پرخاش دیده . [ پ َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رزم دیده . جنگ دیده . از کار جنگ برآمده . از کار درآمده در جنگ . جنگ آزموده : سپه را بیاراست و خود برنشست یکی گرز پرخاش دیده به دست .فردوسی .